مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

کمی فوتبالی

خیلی وقته که فوتبالی ننوشته ام. این درسی که TA دارم یک پسر مصری هست که تابستون با هم فوتبال بازی می کردیم. «عمار» بچه لوطی و باحالیه. روزی بازی نیمه نهایی جام ملتهای آفریقا درست در لحظاتی که داشت بازی مصر انجام میشد، عمار باید توی آزمایشگاه به اندازه گیری مشغول میشد ولی تمام هوش و حواسش به موبایلش بود که دقیقه به دقیقه نتیجه بازی رو دنبال می کرد. بعد از اینکه مصر قهرمان شد، دیروز عمار رو با 2-3 تا از دوستهای ایرانی اش با هم دیدم و بهش تبریک گفتم. کلی خوشحال شد و این دوستهای ایرانی اش غر می زدند که مصر قهرمان آفریقا میشه  ما توی ایران با سوریه مساوی می کنیم! فوتبال ملی اگر چه به اندازه فوتبالی باشگاهی جذاب نیست (به لحاظ ظرایف فوتبالی) اما غرور ملی همه کشورها محسوب میشه. بعدش تصور کنیم که بعد از جام جهانی این فدراسیون ما بی صاحب بوده. الانم در کش و قوس انتخاب سرمربی هستیم! چند ماه شده این قضیه؟ بگذریم.

پرسپولیس چند وقتی بود که خوب بازی نمی کرد و به گونه ای مریض بود. بعد از بازی طوفانی مقابل ابومسلم پرسپولیس تیم بهتری شد. به نظر میاد انسجام تاکتیکی بیشتری بر این تیم حاکمه. اما من نمی خوام راجع به بازی پرسپولیس صحبت کنم می خوام راجع به دو چیز بگم. یکی روحیه حرفه ای گری که قطبی در تیم ایجاد کرده و یکی هم راجع به 6 امتیازی که از پرسپولیس کم شد.

خب بعد از اون گل سوم که فرشید کریمی تقدیم به حریف کرد اگر شما مربی بودین چه واکنشی می کردین؟ فیروز کریمی در بازی با نفت یادمون هست که بعد از اینکه طالب لو گل بدی خورد (البته نه در این اندازه بد!) دروازه بان ذخیره اش رو میگه شروع کن به گرم کردن. اما در پرسپولیس قصه گونه دیگری بود. من لذت بردم وقتی بعد از گل سوم و مساوی پرسپولیس همه به سمت فرشید دویدند و در آغوشش کشیدند. مقایسه کنید برخورد علی پروین با مهرزاد معدنچی رو که در اثر اشتباهی که در بازی با استقلال مرتکب شد و  گل خوردند و پروین همواره معدنچی رو سرزنش می کرد و برخوردی رو که امروز تیم رهبری پرسپولیس به رهبری قطبی با فرشید کریمی می کند. وجود افشین قطبی در ایران با این اخلاق و منش و انضباط واقعا خوب و شایسته است و امیدواریم که فرهنگی را که قطبی با خودش از فوتبال دنیا آورده در ایران جا بیفتد و فوتبال ما پیشرفت بکند.

و اما کسر 6 امتیاز! واقعا اینقدر ماجراهای باشگاه پرسپولیس و استقلال طی سالهای اخیر مضحک و خنده دار بوده که با این کسر 6 امتیاز اتفاقات تکمیل شد. یک تیمی که یک نیم فصل زحمت می کشه و امتیاز جمع می کنه و با سهل انگاری های اینچنینی زحمات جمعی به یاد میره. اینکه این مشکل تقصیره کی هست و یا چه مشکلاتی باعث این اتفاق می افته دیگه الان مهم نیست، مهم اینه که محصول زحمات یک عده رو خراب میکنه. صبا باتری که جز کارگرهای کارخونه و خانواده بازیکنانش که طرفداری نداره ولی اگه داشت چه حالی می کردند که یکباره از دو تا رقیب بالا دستشون 6 و 5 امتیاز کم بشه.

ولنتاین

امروز روز عشق است. چه بخواهیم مدل خارجیش رو بگیریم و چه مدل ایرانیش. گر چه معتقدم هر روز ما باید ولنتاین باشه و عشق را به همدیگر هدیه کنیم، اما امروز را به عنوان روز سمبلیک به همه عشاق و مخصوصا زهرای عزیزم تبریک می گویم. از خداوند متعال آرزوی پایداری برای هه عشقها دارم. این شعر از حافظ را هم تقدیم می کنم به زهرای عزیزم.



تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو

ای گل خوش نصیب من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو

خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همست
این همه نقش می‌زنم در طلب وفای تو

شور شراب و سوز عشق آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو

مهر رخت سرشت من خاک درت بهشت من
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو

دولت عشق بین که چون از سر فخر و احتشام
گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو

دلق گدای عشق را گنج بود در آستین
زود رسد به سلطنت هر که بود گدای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو

خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ غزل سرای تو

وبلاگ غرق شدگی

 

روزها اینقدر زود می گذره که باور نمی کنم الان دو ماه بیشتر از رفتن شروین از بین ما می گذره. در آخرین مکالمه تلفنی دایی مهدی به من گفت که می خواد یک وبلاگ راجع به غرق شدگی در راستای اطلاع رسانی بسازه که دیروز فهمیدم که این کار رو محقق کرده. نوشته اول این وبلاگ رو خوندم و تجسم اون صحنه هایی که دایی مهدی با چشمهای خودش شاهد پر زدن شروین بوده بسیار حزین بود و چشمان مرا باز هم اشک آلود کرد. در بخش لینکهای دوستان که در ستون سمت چپ وبلاگ موجود است، لینک این وبلاگ را هم گذاشتم در کنار وبلاگ خود دایی مهدی و وبلاگ خود شروین که به همت دایی مهدی هنوز تازه می شود. وبلاگ غرق شدگی را بخوانید و به دوستانتان معرفی کنید تا با اطلاع رسانی بتوان جلوی این گونه حوادث غمگین و غیر قابل جبران را تا حد امکان گرفت. هنوز که هنوزه عکس شروین را که می بینم باور نمی کنم که رفته و فکر می کنم این بار که به تهران برم می بینمش. روحش شاد.

 

پ.ن. این از اون اتفاقهاست که همه اش میگم ای کاش  ctrl + Z داشت، ای کاش...

 

Ctrl + Z

یکی دو روزه که همه اش با یک نرم افزاری دارم کار می کنم که برای zoom out اش باید Ctrl + Z رو بزنی. بعد که وسطش مجبور میشم از نرم افزارهای دیگه استفاده کنم، وقتی Ctrl + Z می زنم همه اش Undo  می کنه و زحمتهای من رو به باد میده! هیچ فکر کردین که اگه واسه زندگی هم Ctrl +Z بود، کجاهای زندگی رو Undo می کردین؟

 

پ.ن. فکر کنم فقط بهمن بدونه که این نرم افزار چیه!

جشنواره فجر و سینما آزادی

 

این روزها جشنواره فیلم فجر که هر ساله در این موقع برگزار میشه در جریانه. خیلی دوست داشتم می بودم و دو سه تا فیلمی رو با امیر حسین می رفتیم و می دیدیم. خوبی جشنواره اینه که فیلمی رو می بینی که شاید هرگز اکران نشه و یا دیگه بدون سانسور نبینی.

 

در بین خبرها آمده بود که امروز سینما آزادی باز گشایی میشه(من نمی دونم شایدم شده!). با توجه به این نوشته ، فکر کنم رامین خوشحال بشه هر چند که اونم ایران نیست تا بتونه بره سینما آزادی.

 

پیام امید

 در قسمت فوقانی و همینطور سمت چپ وبلاگ، دو تبلیغ راجع به پیام امید گذاشتم که به همت بهمن عزیز از موضوعش خبردار شدم. اگر روی وبسایتش برید و مطالعه کنید، می بینید که یک انجمن خیریه است که در روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه 24، 25 و 26 بهمن ماه بازارچه خیریه برگزار می کنند. کسانی که در ایران هستند و به این امور خیریه علاقه دارند فرصت مناسبیه.

 

من نمازم تو رو هر روز دیدنه

امروز در پرسه های اینترنتی به آهنگی رسیدم که همیشه با صدای فریدون فروغی شنیده بودم. شنیدن این آهنگ با صدای داریوش برام خیلی دلچسب بود. خصوصا که داریوش شعر اصلی این آهنگ رو خونده بود و به جای «نیاز» از «نماز» استفاده کرده بود. مسلما هر لحظه با شنیدن و زمزمه کردن این آهنگ زیبا یاد زهرای عزیز بودم و شعر و آهنگ حس و حالش برای من بسیار ملموس بود. این آهنگ و شعر رو تقدیم می کنم به زهرای عزیزم.

 

تن تو ظهر تابستونو به یادم میآره
رنگ چشم های تو بارونو به یادم میآره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندونو به یادم میآره

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

تو بزرگی مث اون لحظه که بارون می زنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه
تو مث خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب
من همو نم که اگه بی تو باشه جون می کنه

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

تو مثل وسوسه شکار یک شاپرکی
تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای
تو مثل شادی خواب کردن یک عروسکی

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

تو قشنگی مث شکل هایی که ابر امی سازن
گل های اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مردای تو قصه بدونن که این جایی
برای بردن تو با اسب بالدار می تازن

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

اهمیت علامت گذاری

 

توی آیین نگارش دبیرستان یادمه که جمله معروفی بودکه با کمک آن اهمیت نقطه و نشانه گذاری در جمله را معلوم می کرد و اون جمله معروف «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» بود. اگر بعد از نیست کاما بگذاریم، معنی عدم بخشش و لزوم اعدام را می دهد و اگر بعد از بخشش یک علامت تعجب بگذاریم، معنی آن تاکید روی بخشش و اعدام نکردن مجرم است. امروز از جلوی اتاق یکی از استادها که رد می شدم دیدم این استاد جمله مشابهی در انگلیسی رو زده. با این مضمون که معلم در کلاس انگلیسی جمله ای را نوشت و از دانش آموزان خواست تا آنرا نقطه گذاری کنند. جمله این بود

A woman without her husband is nothing

و تمامی مردان کلاس این چنین علامت گذاری کردند:

A woman without her husband, is nothing.

و تمامی زنان کلاس این چنین علامت گذاری کردند:

A woman: without her, husband is nothing!