مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

به بهانه باخت ایران مقابل کره

 

دوست نداشتم پیش بینی من درست در بیاد اما متاسفانه اینطور شد. ما باختیم، اما نه به کره! به خودمون باختیم. به سرمربی نادان، به مربیان پاچه خوار و بادمجانهای دور قاب تیم ملی. به یک دندگی امیر قلعه نویی باختیم که وقتی رسول خطیبی بدترین بازی عمرش رو ارائه داد نه تنها تعویضش نکرد، بلکه در ضیافت پنالتی ها هم اجازه داد پنالتی بزنه تا باز هم غرور ایرانی ها رو بشکند. اون کسی که باید تعویض میشد خطیبی بود نه هاشمیان و این مربی کار نا بلد چون فقط می خواست که به طالب لو در ضربات پنالتی بازی بده، حاضر شد یگانه تعویض باقی مانده رو قربانی خود خواهی خودش بکند. آقای قلعه نویی، فرق حسن رودباریان و طالب لو در ضربات پناتی چی بود؟ جز این بود که الب لو چهار تا پنالتی رو جهت مخالف پرید و یک دونه رو به پاش خورد؟ چطور به اون مغز کوچیکت خطور کرد که یک دروازه بان جوون که تعداد بازی های ملی اش به 10 نرسیده و در یک تورنومنت به این سنگینی که حتی 1 ثانیه هم بازی نکرده بتونه بیاد و ستاره پنالتی ها بشه؟ سوال زیاده اما امیر قلعه نویی درست در زمانی که کره خودش تسلیم ایران بود و عقب کشیده بود، و می تونست با آوردن یک هافبک تازه نفس و سرعتی نظیر کاطمیان یا مبعلی کار رو توی همون بازی تموم کنه اجازه داد کار به پنالتی بکشه و دروازه بان کره هم که کوله باری از تجربه رو به همراه داشت اومد و کار ایران رو یکسره کرد. بعله آقای قلعه نویی باختن و حذف شدن با این همه ستاره هنر میخواست که شما داشتین. تیم شما خط حمله اش محض رضای خدا یک دونه گل نزد که ما دلمون خوش باشه بعد رضا عنایتی ادعا کرده بود که اگر جنازه منم در جام جهانی بود گل میزد. رضا خان! جام جهانی پیش کشت این بازی های آسیایی رو شما یه دونه محض شادی دل ما، توی موقعیت گلزنی قرار بگیر، بعد بیا خودتو با علی دایی مقایسه کن. در هر حال بچه های تیم ایران خیلی خوب و با غیرت بازی کردند و ما ازشون ممنونیم اما حیف که امیر قلعه نویی مردی کوچک بود برای این تیم بزرگ. حالا باید بدویم و کار کنیم بلکه 4 سال، شاید 8 سال و یا شاید 24 سال دیگه قهرمان شدیم. کسی چه می دونه! در هر حال قصه جالبی شده که قبلش کلی امیدوار باشیم و بعدش هم کلی حسرت بخوریم. این است قصه تیم ملی ما...

 

بهزاد

 

قبل از بازی ایران و کره

اینکه کسی بخواد از من بپرسه که بازی ایران و کره چند چند میشه، واسه منی که دو بازی اول یران رو ندیدم و بازی آخر رو هم جسته و گریخته، و از کره جتی یک بازی هم ندیدم کار پیش بینی بازی خیلی سخته ولی یک چیزی به من متاسفانه میگه که ایران می بازه.

اگه یادمون باشه که ایتالیا هر دوازده سال به فینال جام جهانی میاد و یکی در میون هم برنده فینال میشه، ایران و کره هم چهار دوره است که در نیمه نهایی جام ملتهای آسیا با هم بازی دارند و یکی در میون هم برنده میشن.

 

1996 امارات- شش-دو به نفع ایران

2000- لبنان- دو بر یک به نفع کره

2004- چین – چهار بر سه به نفع ایران

2007 – مالزی- ؟

 

خب اگه قراره که این روال ادامه پیدا کنه قاعدتا باید تیم کره برنده بشه. من اگر که خطهای اینترنت اون روز مشکلی پیدا نکنند بازی رو مستقیما همراه با هموطنان عزیزم نگاه خواهم کرد و امیدوارم که کره رو بزنیم و بریم با برنده بازی عراق و ویتنام نیمه نهایی رو بازی کنیم. 26

ای-میل از استاد

اینکه یکدفعه نشستی و میل باکس رو چک میکنی و می بینی که از یک استاد دوره لیسانست یک ای-میل داری کمی غیر عادیه ولی خیلی زود میتونی اینجوری تفسیرش کنی که حتما چیزی ازت میخواسته که بهت ای-میل زده. با خوشحالی که ای-میل رو باز میکنی و وقتی می خونیش تازه می فهمی که چقدر این ای-میل خوشحال کننده تر از اونی بود که فکر میکردی.

 

 

استاد محمود شاه آبادی برای اون کسانی که در دانشگاه تهران برق خوندند چهره آشنایی است. الان کمتر کسی توی ایران مخابرات میخونه و اسم ایشون رو نشنیده و در دانشگاه واترلو هم هنوز ردپایی از کارهایی که در طول 2-3 سال تحقیقاتش انجام داد رو میشه دید. همه اینها به یک طرف، وجود عنصر اخلاق و معرفت در ایشون یک طرف. شخصیت ایشون رو خیلی دوست داشته ام و دارم و نمیخوام نقل خاطره کنم ولی امروز ای-میلی از ایشون دریافت کردم و دیدم که برای من نوشتند من به زودی دارم میام کانادا، اگر چیزی لازم داری بگو از اینجا برات بیارم. تصور اینکه استاد با اون همه سر شلوغی در روزهای آخری که مشغول تدارک سفر هست همچین نامه پر از محبتی رو بزنه رو بکنید و ببینید که من چقدر اون لحظه خوشحال شدم و از اینکه شاگرد چنین استادی بودم چقدر به خودم میبالم. خدا حفظشون کنه...

با حافظ...

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند

دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد

جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت

دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد

حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت

که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

عراق اسطوره فوتبال آسیا

 

من از دایی مسعود و شروین و بقیه که فوتبالی نوشتن براشون خوشایند نیست شدیدا عذر میخوام ولی به علت بی سوژگی و داغ بودن فوتبال دلم میخواد راجع به فوتبال عراق چهار کلام بنویسم.

وقتی که از فوتبال آسیا صحبت میشد همیشگه می گفتیم که چهار قدرت بزرگ آسیا ژاپن، کره، عربستان و ایران هستند که با پیوستن استرالیا به AFC عملا این مربع به یک پنج ضلعی تبدیل شد. اما در واقع این تصور، یک تصور کاملا اشتباه است که عراق را به عنوان یکی از بهترین تیمهای آسیا به حساب نیاوریم. عراق به خاطر شرایط سیاسی گذشته اش و بعد از جنگ ویران کننده اش و رفتن صدام و عواقب بعدی اش هیچگاه روی خوشی را ندیده که برای فوتبال و پیشرفتش در این کشور سرمایه گذاری درست و حسابی بکنه. در واقع این استعداد ناب بازیکنان عراقی است که باعث میشه بیان و خودی نشون بدن و در مسابقات حریف بسیار جدی باشند. در تاریخ فوتبال ایران و عراق هم ایران همواره رقابتهای پایاپای با عراق داشته که بعضا پیروز و بعضا شکستهایی رو مقابل این تیم داشته ایم.

اگر که ما بردن تیم استرالیا (منهای اون برد سالهای دور در سال 1977) چه در رده بزرگسالان و چه در رده امید واسمون آرزو محسوب میشه، تیم فوتبال عراق میاد و در جام ملتهای آسیا 3-1 استرالیا رو شکست میده و نشون میده که چه تیم قلدری است.

اگر ما سی و چند سال هست که ارزوی رفتن به المپیک رو داریم می بینیم که تیم المپیک عراق در المپیک آتن 2004 اومد و چه بازیهای خوبی رو ارائه کرد. همه اینا رو میگم که تصور کنیم که اگر اونا درگیر جنگ داخلی نبودند و قبلش وزیر ورزششون کسی مثل عدی صدام نبود که جنایایتش بر ورزشکاران بر هیچکس پوشیده نیست، و این همه پولی که ما خرج ستاره های پوشالی مون می کنیم رو داشتند، الان قدرت بلامنازع فوتبال آسیا بودند.

هنوز چند روزی از بازی اول ایران در بازیها نگذشته که غوره هایی که هنوز مویز نشده اند در فوتبال ایران شروع به مصاحبه و شکایت از نیمکت نشینی میکنند. حسین کعبی برای ایتکه قراردادش با لستر سیتی متوجه خطری نشود ا نیمکت نشینی اش بیزار است، کاظمیان حضور در ترکیب اصلی را حق خودش میداند. هاشمیان از تعویض شدنش گلایه میکند و ... من نه از قلعه نویی خوشم میاد و نه سیستم کاریش با خرد جمعی (که مطمئنم خودشم اعتقادی بهش نداره و دکوری بیش نیست) رو قبول دارم. ولی حالا که مربی تیم ملیه، باید این بازیکنای لوس و از خود راضی یاد بگیرند که دهنشون رو ببندند و هر چی که گفت اجرا کنند و این پیرهن ملی رو سکوی پرتاب خودشون به فوتبال قهقرایی اماراتی ها که ثمره فوتبال حرفه ای شون چیزی جز اولین حذف شده جام نبود، ندونند.

به امید اتحاد و موفقیت تیم ملی که آرزوی همه مونه.

ادامه فوتبالها

ما که پوزمون خورد و از این بایت هم خوشحالیم ولی صحنه های حساس بازی رو که دیدیم، رحمان رضایی یک تنه داشت ایران رو نابود می کرد و شانس با ما یار بود که توپهای تک به تک اونا به سادگی گل نمیشد و توپ جواد کاظمیان با اشتباه دروازه بان اونا گل شد. هنوز نقد و تفسیری بر بازی نخوندم ولی همینکه دیدم قلعه نویی دقیقه 89 اخراج شده فهمیدم که هنوز جنبه مربیگری رو پیدا نکرده! هر چند که قبل از بازی گفته بود که سعی میکنم بر اعصابم مسلط باشم. با این پیروزی ایران بیشتر راه صعود از این گروه را پیمود و با یک پیروزی آسان بر مالزی عملا صعود خودش رو به دور دوم جشن خواهد گرفت.

اما حکایت بازی دیروز برزیل و اروگوئه حکایت دیگری از فوتبال بود که آسیایی ها از دیدن چنین فوتبالهایی محروم هستند. یک بازی شناور و فوق العاده تکنیکی از هر دو تیم که هر لحظه از بازی هیجان زیادی داشت. علیرغم اینکه طرفدار دو آتشه برزیل هستم اما غیر منصفانه است که بازی جسورانه و فوق العاده زیبای اروگوئه را نستایم. بازی بی نهایت زیبا و قشنگ بود و ما تشنگان فوتبال را از یک فوتبال پایاپای و نفس گیر سیراب کرد و چه خوب که نتیجه هم به نفع ما شد و برزیل در جشن پنالتی ها طبق معمول خوش شانس تر بود و برنده شد. امشب بازی آرژانتین و مکزیک چهره دوم فینالیست را مشخص خواهد کرد. هر دو تیم شایسته اند ولی فینال برزیل و آرژانتین چیز دیگری است. حتی اگر آرژانتین با تمام ستارگانش باشد و برزیل بدون نامدارانش.

خودم، اینجا و فوتبال

دوست دارم بنویسم، نمی دونم چرا چند بازی که ظرف دو سه روز اخیر تلاش کرده ام چند کلمه ای رو پشت سر هم ردیف کنم تعداد کلمات به 20 هم نرسیده و منصرف شده ام.

روزهای نه چندان گرم ولی به شدت شرجی رو پشت سر می گذاریم. روز یکشنبه ظهر درجه شرجی بودن هوا به 90 درصد رسیده بود و دمای 26-7 درجه ای هوا به شدت بیشتر از اون چیزی که بود احساس میشد. دیروز هوا کمتر شرجی بود، حدود 70% ولی دما 31 درجه بود که به قول خودشون fells like 41 درجه بود! قدر تهران رو بدونین! امروز صبح که از خواب بیدار شدم، احساس کردم رو چمن خیس خوابیدم. صبح که سایت هواشناسی رو چک میکردم دیدم رطوبت هوا 95% بوده! آخه این بدن ما چه جوری توی این هوا تعرق کنه؟ ولی هوا هوای شماله. کاملا شبیه. به یاد استاد تاکامی «ساری» یادمون میاد و به یاد حاج مری، «شهسوار»! قشنگ انگار دارین توی شمال راه میرین. واسه همینم بود که امروز بر خلاف دیروز ترجیح دادم توی خونه بدون کولر گازی نمونم و بیام دانشگاه و الان توی  41 درجه بود! قدر تهران رو بدونین! امروز صبح که از خواب بیدار شدم، احساس کردم رو چمن خیس خوابیدم. صبح که سایت هواشناسی رو چک میکردم دیدم رطوبت هوا 95% بوده! آخه این بدن ما چه جوری توی این هوا تعرق کنه؟ ولی هوا هوای شماله. کاملا شبیه. به یاد استاد تاکامی «ساری» یادمون میاد و به یاد حاج مری، «شهسوار» قشنگ انگار دارین توی شمال راه میرین. واسه همینم بود که امروز بر خلاف دیروز ترجیح دادم توی خونه بدون کولر گازی نمونم و بیام دانشگاه و الان توی Tim Hortons نشستم و دارم مقاله می نویسم که تا جمعه باید ارسال بشه. هوای اینجا خیلی خوبه و حال میده. با یک کافی بدون شیر و شکر که حالا بعد از این همه مدت تلخ خوردنش مزه اش حسابی بهم می چسبه خوب دارم کار میکنم و الان در یک فرصت استراحت ترجیح دادم چند کلامی بنویسم.

این روزا به شدت مسابقات فوتبال هست. یکی کوپا آمریکا که فکر کنم امروز برزیل و اروگوئه بازی دارن (حریفش رو مطمئن نیستم، ولی احتمال زیاد خود اروگوئه است) از طرفی ماسبقات زیر 20 سال جهان در کانادا داره برگزار میشه و از همه مهمتر جام ملتهای آسیا که ایران فردا چهارشنبه اولین بازیش رو انجام میده. راستش این روزنامه های ورزشی و تفاسیر رو آدم میخونه کلی امیدوار میشه ولی من میتونم تیم ایران رو در بازی اول تصور کنم. بخاطر نداشتن بازی های تدارکاتی یک بازی کاملا ناهماهنگ و به زور یک مساوی میگیریم ولی بعید نیست در ادامه و با هماهنگی های بیشتر تیم بهتر بشه. تیم ایران مهره های خوبی داره ولی فکر نمیکنم تیمش از تیم دوره قبلی بهتر باشه. در هر حال علیرغم اینکه امید زیادی به این تیم بسته شده من چندان امیدوار نیستم ولی به شدت دوست دارم که پوزم بخوره و ایران همه رو لوله کنه و قهرمان بشه.

 

تا بعد،

ی.ه.م

و آن پنجره...


اون پنجره برای من بسیار دوست داشتنی بود. هر وقت دلم می گرفت از اون پنجره به بیرون نگاه می کردم. اولا خیابون ستارخان معلوم بود و رفت و آمد ماشینها رو میشد دید. دار موی توی حیاط واقعا دیدنی بود و هر سال بهار شاهد جوونه زدن برگهاش و توی تابستون منتظر میوه دادنهاش بودم. درخت خرمالو که میوه میداد به من یاد آور میشد که فصل پاییزه.


یاد کفتر باز همسایه روبرویی که جلوی این پنجره ها هر روز عاشقانه کفترها رو پر می داد به خیر! بعد ها دیواری بلند از جنس آپارتمان یکی یکی جلوی پنجره رو گرفت ولی هنوز حیاط خونه و دار مو معلوم بود و همیشه میشد از دریچه پنجره بهشون نگاه کرد.


صبح 21 مرداد 85 بود. همه وسایلم رو برده بودم و داشتم از پله ها میرفتم پایین. یادم افتاد با پنجره خداحافظی نکردم. یک بار دیگه دویدم طرفش دستی به چار چوبش کشیدم و برای آخرین بار به دار مو نگاه کردم. باهاش خداحافظی کردم و ازش پرسیدم بازم همو می بینیم؟ پرسش مبهمی بود...


امروز خانواده ما برای همیشه از اون خونه میرن بعد از 28 سال. یعنی 1 سال هم بیشتر از عمر من. خیلی دلم سوخت که دیگه نمی تونم از اون پنجره اون همه خاطرات رو ببینم...