مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

امن یجیب

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

...

عادت های زندگی

زندگی توی شهر کوچک کم کم خاطراته زندگی تو شهر های بزرگ و چیزایی که هر روز اونجا میدیدیم رو از یاد میبره. دیروز برای کاری مجبور شدم تو ساعات  اداری برم تورونتو. شهری بزرگ و بسیار شلوغ. خیلی وقت بود تو ترافیک گیر نکرده بودم. خیلی وقت بود  مردمی که شتابان تو ایستگاهه مترو به سمته قطار هجوم میارن رو ندیده بودم. آدم هایی که روی صندلی های مترو دارند چرت میزنن و نشون میده از صبح خیلی زود از خواب بیدار شده اند. شهر های بزرگ خیلی سرزنده تر از شهر های کوچیکی که من الان توش زندگی میکنم هستند. خیلی بیشتر میتونی آدم های شیک با کراوات و کوت و شلوار رو ببینی. مدام رفت و آمد و حضور آدم ها و سر و صدا لحظه ای خواب و آرامش رو برای شهر ها باقی نمیگذاره و استرس زندگی در چنین شرایطی رو میشه تو صورت آدم ها دید. خیلی از این چیزا رو هر روز در تهران میدیدم و برم عادی شده بود. دیروز دوباره خیلی از چیزایی که از بچگی تا همین چند سال پیش توی تهران تجربه میکردم رو دیدم و نوستالژی اون روزا در ذهنم تداعی شد. 

یادگیری نرم افزار

این روزها تکنولوژی آنقدر فراگیر شده که حتی برای زندگی عادی هم گاهی مجبوریم به آن متوسل بشویم. اکثر ادوات الکترونیکی و یا مکانیکی واسطه ای برای مصرف کننده دارند تا بتواند از قابلیتهای آن وسیله استفاده کند و برای آنکه شما بتوانید از آن وسیله استفاده کنید ناگزیرید با نحوه عملکرد آن واسطه اشنا شوید. به عنوان مثال روزی تلفن یک شماره گیر معمولی داشت و استفاده اش فقط شمار گرفتن برای صحبت کردن بود اما امروز می بینیم که تلفنهای همراه در حد کامپیوتر قابلیتهای فراوانی دارند. در سطح استفاده روزانه می بینیم که کاربران با تلفن شان عکس می گیرند و برای دوستانشان می فرستند. گاهی در ایستگاه مترو و اتوبوس با بلوتوث برای همیدیگر فایل می فرستند. دوستان برای هم پیامک می زنند و ... همه اینها را گفتم تا تاکید کنم که برای همسو شدن با اجتماع و پیشرفت تکنولوژیکی باید واسطه ها و نرم افزارها را آموخت و استفاده کرد.

طی این چند روز نرم افزاری تخصصی را باید می آموختم تا بتوانم به کمکش کاری را انجام بدهم. اصولا آموختن نرم افزاری که هیچ چیز از آن نمی دانی و اصلا نمی دانی از کجا شروع کنی بسیار سخت است. در اینجور مواقع چندین راه برای آموختن نرم افزار وجود دارد. یکی اینکه دستورات راهنمای خود نرم افزار (که معمولا خود آموزی هم دارد) را با دقت خواند تا با دستورات و تکنیک های آن آشنا شد. دیگر اینکه در کارگاه های آموزشی مربوطه به آن شرکت کرد و آنجا از متخصصان مربوطه نکات نرم افزار را فرا گرفت. روش دیگر آزمون و خطاست که آنقدر با منوها و لیستهای نرم افزار بازی کرد تا کم کم به عملکرد نرم افزار واقف شد. اما به نظر من بهترین روش برای یاد گرفتن یک نرم افزار این است که در طی یک پروژه و در حالی که فردی خبره در کنار شما که به آن نرم افزار وارد است، با نرم افزار آشنا شد. به نظر من این سریعترین و بازده ترین راه ممکن برای آموختن است. البته من برای یادگیری این نرم افزار چون فرد خبره ای را اطرافم نداشتم مجبور بودم که با ترکیب روشهای 1 و 3 در سریعترین زمان ممکن یاد بگیرم که خوشبختانه تا اندازه زیادی موفق بودم.

یک کم حرفهای همینجوری

یکی از ویژگیهای گذر ایام تغییرات اجتماعی است که در بین نسلهای مختلف اتفاق می افتد. با بازخوانی تاریخ می توان در دوره های مختلف تاریخی گرایشات اجتماعی انسانهای مخلتف و تغییرات آنرا به عینه دید. این تغییرات در عصر ما هم وجود دارد و در همه عرصه ها خودش را نشان می دهد. چند روز پیش تعدادی مهمان داشتیم که تقریبا همه زوجهای جوانی بودند که فرزند نداشتند. از 8 سال ازدواج کرده داشتم تا تازه عروس و داماد. در طی گپ و مباحثی که داشتیم به فرزند دار شدن در نسل کنونی ما پرداختیم. با خودمان مرور می کردیم که تغییرات بزرگی در طی سالهای اخیر در کارکرد خانواده ها و نگرش آنها به داشتن فرزند رخ داده است. علیرغم اینکه سن ازدواج بسیار متغیر است و در اطرافمان از جوانهای 21-22 ساله تا 30 ساله را می بینیم که ازدواج می کنند اما نکته جالب، تردیدی است که اکثر زوجهای جوان نسبت به فرزند داشتن دارند. آنهایی هم که به داشتن فرزند اعتقاد دارند، به داشتن حداکثر یکی معتقدند. بی شک با تغییرات اجتماعی اخیر و حضور موثرتر و پررنگ تر زنان در عرصه اجتماع و لزوم تجهیز آنان به تخصص باعث شده است که زنان جوان تا سنین زیادی درگیر کارهایی می شوند که ناخود آگاه فرصت فرزند داشتن را از آنان می گیرد. به عنوان مثال بسیاری از آنان به تحصیلات عالیه می پردازند و بعد وارد بازار کار می شوند و به خاطر عدم پایداری موقعیت شغلی و ترس از دست دادن عنوان شغلی بعد از بچه دار شدن تا چند سال دور بچه دار شدن را خط می کشند. عده ای هم – البته به نظر من به درستی- معتقدند که جمعیت کشور ما زیاد است و علیرغم هجمه دولت نسبت به بالا بردن جمعیت، نسل کنونی باید در کنترل و تنظیم خانواده بکوشد. این دسته به داشتن حداقل تعداد فرزند راضی هستند و می گویند حداکثر یک یا دو بچه داشتن –به شرط دارا بودن امکانات- کافی است. دسته دیگر که شخصا به تعداد عدیده ای از آنان برخورد داشته ام نسبت به بچه دار شدن واکنش بسیار منفی نشان می دهند و استدلالشان این است که بچه دار شدن را نوعی خود خواهی پدر و مادری می دانند که فرزندی را به دنیا می آورند. دسته ای هم به خاطر آنکه حضور بچه باعث محدود کردن فعالیتهای فردی و حرفه ای والدین می شود با بچه داشتن مخالفند. متاسفانه نگرش نوع سوم و چهارم که امروزه همه گیر تر می شود و در بین زوجهای بیشتری این حرفها شنیده می شود، باعث تزلزل شدیدی در نسل آینده خواهد شد. ما زاییده نسل گذشته ایم و پدران و مادران و معلمان و استادان ما با زحمت زیاد ما را به بهترین نحوی که می توانستند تربیت کردند. امروز این وظیفه برای تربیت نسلی سالم و کوشا به ما محول شده است. فرار از فرزند داشتن و تربیت صحیح فرزند، فرار از مسئولیتی است که آینده را نشانه می گیرد و نشانه های خوبی را به همراه ندارد. خوشحال می شوم دوستان خوبم نظراتشان را با من در این باره به اشتراک بگذارند.