مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

در آستانه سال نو

بهار در راه است و سال جدیدی می رسد. در این لحظات زمزمه کردن این شعر و ترانه بیش از هر چیزی برایم لذت بخش است. نوروز مبارک.

 

باز هوای وطنم آرزوست

باز هوای وطنم، وطنم آرزوست

تکیه به کنعان زدنم،زدنم آرزوست

باز هوای وطنم،وطنم آرزوست

هجرت گل را چه کنم ، چه کنم ای صبا

برگ گلی زان چمنم ، چمنم آرزوست

باز هوای وطنم،وطنم آرزوست

چون که نشاء مهر رخت ، به رخت کشته گل

رفتن باغ ارمم،ارمم آرزوست

چون که نشاء، مهر لبت،به لبت شد عقیق

رفتن ملک یمنم، یمنم آرزوست

باز هوای وطنم،وطنم آرزوست

توبه ز می کردم و آمد بهار

ساقی توبه شکنم ،شکنم آرزوست

باز هوای وطنم،وطنم آرزوست

باز هوای وطنم،وطنم آرزوست

شیشه به دست بگیر و بیا، تو بیا ساقیا

ساقی شیشه شکنم ، شکنم آرزوست

 

 

سال بد

به آخرین روزهای سال 1386 می رسیم. سال 86 علیرغم خوبی های بزرگش و یافتن زهرا و همراه شدنش به زندگی من، سال بسیار بدی بود. مرگ ناگهانی شروین عزیز به قدری درد آوره که با گذشت بیش از سه ماه از اون خاطره بسیار بد، هنوز داغ این خاطره بر دل من، خانواده و از همه بیشتر دایی مهدی مانده است. شاید این شعر شاملو را به مناسبت این نوشته آخرین روزهای «سال بد» بسیار خواندنی باشد. شعر را که بسیار دوست دارم و اولین بار با صدای پویان عزیز شنیدم را تقدیم می کنم به زهرای عزیزم.

 

زندگی دام نیست

عشق دام نیست

حتی مرگ دام نیست

چرا که یاران گمشده آزادند

آزاد و پاک....

 

من عشقم را در سال بد یافتم

که می گوید مایوس نباش

من امیدم را در یاس یافتم

مهتابم را در شب

و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم

گر گرفتم

 

زندگی با من کینه داشت

من به زندگی لبخند زدم،

خاک با من دشمن بود

من بر خاک خفتم

 

چرا که زندگی سیاهی نیست

چرا که خاک خوب است

من بد بودم اما بدی نبودم

از بدی گریختم

و دنیا مرا نفرین کرد

 

و سال بد رسید...

و من ستاره ام را یافتم من خوبی را یافتم

به خوبی رسیدم  و شکوفه کردم

 

تو خوبی و این همه اعترافهاست

من راست گفته ام و گریسته ام

و این بار راست می گویم تا بخندم

زیرا آخرین اشک من نخستین لبخندم بود

 

تو خوبی

و من بدی نبودم

تو را شناختم تو را یافتم تو را دریافتم و همه حرفهایم شعر شد سبک شد

عقده هایم شعر شد همه سنگینی ها شعر شد

بدی شعر شد

سنگ شعر شد

علف شعر شد

دشمنی شعر شد

همه شعر ها خوبی شد

 

آسمان نغمه اش را خواند

مرغ نغمه اش را خواند

آب نغمه اش را خواند

 

به تو گفتم :گنجشک کوچک من باش

تا در بهار تو من درختی پر شکوفه شوم

وبرف آب شد شکوفه رقصید؛ آفتاب در آمد

 

من به خوبی نگاه کردم و عوض شدم

من به خوبی ها نگاه کردم

چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،بزرگترین اقرار هاست

 

من به اقرارهایم نگاه  کردم

سال بد رفت و من زنده شدم

تو لبخند زدی و من برخاستم

 

دلم می خواهد خوب باشم

دلم می خواهد تو باشم و برای همین راست می گویم،

 نگاه کن .

گفتگو

گفتی که می بوسم تو را
گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بیند کسی
گفتم که حاشا می کنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در؟
گفتم که با افسونگری او را ز سر وا می کنم
گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو؟
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود، زنجیر عشقت وا کنم؟
گفتم زتو دیوانه تر، دانی که پیدا می کنم

 

شعری از سیمین بهبهانی

مربیان دو شغله!!!

 

با تشکر ویژه از تورج عزیز به خاطر کامنت هایش برای نوشته قبلی. من هم امیدوارم که دایی موفق بشود. این برنامه نود خیلی خوب چیزیه. همه چیز رو رو می کنه. زمانی که بحث سرمربیگری تیم ملی مطرح شد، کفاشیان به طور قاطع اعلام کرد که فدراسیون مربی دو شغله را نمی پذیرد و مربی تیم ملی باید تمام قت در اختیار فدراسیون فوتبال باشد. بعد از آن علی دایی انتخاب شد با حفظ سمت در سایپا. امروز در لابلای اخبار می خواندم که محمد احمدزاده و بهزاد غلامپور به عنوان دستیارهای دایی پیشنهاد شده اند. این دو عزیز هم بعد از اینکه عرصه را برای دو شغله بودن باز دیده اند، گفته اند که بعله ما می خواهیم دو شغله باشیم و حالش رو ببریم!! (لینک مصاحبه با احمد زاده و غلامپور) واقعا آفرین به فدراسیون و سیاست هاش که همه اصولی است و تا آخر هم به اصولش پایبنده.

 

پ.ن. اسم غلامپور که میاد یاد سال 1993 و انتخابی جام جهانی می افتم که یک تنه تیم ایران رو با گلهایی که به حریفان تقدیم کرد از اون مسابقات حذف کرد.

یادداشتی برای افشین قطبی و تیم ملی

دو سه روزه مرتب می خواهم راجع به مربی تیم ملی بنویسم اما هر چی می نویسم رو پاک می کنم. از اینکه افشین قطبی نشد هم ناراحت شدم و هم خوشحال. ناراحت از اینکه لایق تر از افشین کسی وجود نداشت و خوشحال از اینکه در این خر تو خری فدراسیون و فاصله کم تا بازی های بعدی تیم ملی اگر به هر دلیل نمی تونست تیم رو تدارک ببینه و از گروهش صعود کنه تا سالها مردم و مطبوعات اون رو نمی بخشیدند. هر چند به خاطر شخصیت انتقاد ناپذیر دایی، تصور می کنم در تیم ملی در این مقطع ناموفق باشه، براش آرزوی موفقیت می کنم چون از قطبی یاد گرفته ایم که در همه حال برای بقیه احترام قائل بشیم. این ویدیو به بهترین نحو فرق افشین قطبی و علی دایی رو نشون میده. دیدنش رو از دست ندهید.

 

بر فراز دریاچه انتاریو

دریاچه انتاریو دریاچه بزرگی است که قسمتی از مرز شرقی بین آمریکا و کانادا را شامل میشود. این دریاچه مشرف به بسیاری از شهرهای ایالت انتاریو از جمله تورنتو، کینگستون، نیگارا و همیلتون است و مساحتش بالغ بر 19500 کیلوتر مربع است. در فصل زمستان و  سرمای کانادا سطح عظیم روی این دریاچه یخ می زند و بعضا برای عبور کشتی ها از روی آن از یخ شکنهای خصوص استفاده میشه تا راه عبور کشتی ها رو باز کنه. عکس زیر رو امروز بر روی دریاچه انتاریو در ناحیه کینگستون گرفتم. شاید اگر این یخ زیر پای من بشکنه تا عمق چندین متر آب باشه اما الان بسادگی بر روی آن ایستاده ام و لبخند می زنم.  

سال کبیسه

 امسال یعنی سال ۲۰۰۸ سال کبیسه(The leap year)  است. ما در تقویممون آخرین روز اسفند یک روز به سال اضافه می کنیم تا جبران کنیم خطایی رو که در اثر تقریب ۳۶۵ روزه در نظر گرفتن دور زدن کامل زمین دور خورشید به جای ۳۶۵/۲۴۵ روز بودن یک سال کامل بوجود می آد. در تقویم میلادی این روز اضافی به فوریه اضافه میشه و فوریه از ۲۸ روز به ۲۹ روز تغییر می کنه. تعیین سال کبیسه اینطوریه که

1-      اگر عدد سال بر ۴ قابل تقسیم باشه، اون سال سال کبیسه است.

2-      اگر عدد سال بر ۴ قابل تقسیم باشه اما بر ۱۰۰ هم قابل قسمت باشه، اون سال، سال کبیسه نیست.

3-      اگر عدد سال بر ۴ و ۱۰۰ قابل قسمت و بر ۴۰۰ هم قابل قسمت باشه، اون سال کبیسه است.

سال ۲۰۰۰ نمونه خوبی از سال کبیسه نمونه سوم بود. البته باید خاطر نشان کرد که در این نحوه محاسبه هر ۳۲۳۶ سال یک روز خطا بوجود می آد!

 

محرمی

در دوران بچگی و نوجوانی پرسپولیس دفاع چپی داشت که به نظر من تیم ملی ما و پرسپولیس هرگز بهتر از آن را به خود ندید و او همانا مجتبی محرمی بود. مجتبی محرمی که فکر می کنم بعد از بازی های جام ملتهای آسیا 1996 فوتبال ملی را کنار گذاشت و یکی دو سال بعدش هم با پرسپولیس و فوتبال خداحافظی کرد، دیگه ازش هیچ خبری نشنیده بودم. امروز عکسهای مراسم ختم مادر فیروز کریمی رو در سایت تبیان می دیدم و در میان عکسها محرمی را با عینک و موهای جو گندمی دیدم. محرمی که در عین فنی بودن یکی از بد اخلاق ترین بازیکنان ما هم بود و بسیاری از سالهای فوتبال خودش را در محرومیت گذراند پیر شده بود. با تمام این بد اخلاقی هاش خوشم میومد ازش چون خیلی متعصب فوتبال بازی می کرد.

 

منبع عکس : سایت تبیان