مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

دکتر آرزم

امروز شنیدم که دکتر آرزم بازنشسته شدند. دکتر فرخ آرزم متواضع ترین استاد زندگی من هستند و اخلاق بسیار فروتنانه ایشان یکی از بزرگترین الگوهای من است و همواره این خصلت بزرگ استاد بر ارادتم نسبت به این مرد بزرگ می افزاید. برای این مرد بزرگوار و استاد گرانمایه آرزوی سلامتی و شادی در زندگی جدید بعد از بازنشستگی دارم.

آیت الله بهجت


خبر خیلی کوتاه ولی ناراحت کننده بود. آیت الله بهجت در گذشت. شخصا چون زندگی نامه ایشان را مطالعه کرده بودم علاقه زیادی به ایشان داشتم و نتایج آثار زهد عملی در زندگی ایشان من را به وجد آورده بود. خدا رحمتشان کند.

هواخوری

 

2-3 روزی رو برای هواخوری می خواهیم به اتفاق زهرا بریم مونترال. شاید هم سری به اتاوا بزنیم. مونترال رو میگن یکی از زیباترین شهرهای کاناداست و واقعا دیدن داره. میریم که یک کمی نفس تازه کنیم. این اواخر بدجوری خسته شده بودم و برای کار کردن نفس نفس می زدم. امیدوارم با یک نفس خیلی تازه برگردم. خوبیش اینه که بعد از این سفر کوتاه مسافرم عزیزمون هم میاد پیشمون.

هاوارد باسکرویل

 

چند روز پیش لینکی به دستم رسید با عنوان قهرمان آمریکایی ایران و در آن به معرفی چهره ای آمریکایی به نام «هاوارد باسکرویل» پرداخته بود. آشنایی با نام این مرد من را به این واداشت تا با نوشتن چند خط این شخصیت را به سایر دوستانی که اینجا را می خوانند معرفی کنم.

 

هاوارد باسکرویل، زاده ایالت نبرسکا و فارغ التحصیل مدرسه دینی پرینستون بود. او در سال 1907 و  در سن 23 سالگی و برای کارهای تلبیغاتی دینی راهی ایران می شود. درست یک سال قبل از ورود باسکرویل به ایران مظفر الدین شاه حکومت مشروطه را قبول می کند و اولین مجلس ایران در تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی تشکیل می گردد.

 

بعد از درگذشت مظفرالدین شاه در سال 1907 و روی کار آمدن پسرش محمدعلی شاه و با حمایت روسها علنا با مشروطیت به مبارزه پرداخت و مجلس را به توپ بست. مشروطه بر انداخته شد و ساستمداران و روزنامه نگاران و رهبران مشروطه به دار آویخته شدند.

 

مردم تبریز که در محاصره ارتش شاهنشاهی بودند به مبارزه پرداختند و باسکرویل در آن زمان به جای آنکه به سفارت آمریکا پناه برد به سیل طرفداران مشروطه ملحق شد. از او نقل شده است که «تنها تفاوت من با این مردم محل تولد من است و این تفاوت بزرگی نیست.». او به اتفاق 150 نفر دیگر مسئولیت دفاع از شهر را به عهده می گیرد. هفته ها بعد در آوریل 1909 زمانی که برای شکستن محاصره شهر برای آوردن غذا به داخل شهر پس از درگیری با نیروهای نظامی شاهنشاهی و اصابت گلوله به قلبش در 24 سالگی کشته می شود. پیکر وی در قبرستان ارامنه تبریز به خاک سپرده می شود و هنوز هم قبرش موجود است. امسال یکصدمین سال کشته شدن این قهرمان آمریکایی بود. در سال 2005 با حضور سید محمد خاتمی از مجسمه وی در موزه خانه مشروطه پرده برداری گردید تا نام این قهرمان آمریکایی در تاریخ ایران جاودانه شود.

یک روز بهاری

دیروز برای اولین بار در سال جدید اومدن واقعی بهار رو حس کردیم و به همین مناسبت با تنی چند از دوستان زدیم بیرون. شکوفه ها بیرون اومده بودند و درختها برگهای تازه داشتند و زمن سرسیز شده بود. آسمون هم هر از چند گاهی ما رو با کمی بارون پذیرایی می کرد. یک روز خیلی خوب با دوستان خوب. عکسی از من و زهرا و شکوفه ها. فقط حیف که آخر روز این کلاهو که خیلی دوستش داشتم رو گم کردم!



بارسا در فینال


در اینکه امروز بازی جور عجیبی بود و بارسلونا به طرز عجیب تری به فینال رسید شک ندارم اما خوشحالم که در فینال دیدار دو تیمی را شاهد هستیم که مایل به فوتبال بازی کردن هستند نه ضد فوتبال بازی کردن! چلسی علیرغم در اختیار داشتن بازیکنان ارزشمندی که نیمی از آنان کاپیتانهای تیم های ملی کشورشان هستند، هرگز بازی پایاپایی به نمایش نگذاشت هر چند که یک گل استثنایی از اسیین این تیم را تا دقیقه 93 پیش انداخت. باور دارم که داور بازی بسیار ضعیف بود و 2 پنالتی محرز (خطای دنی آلوز بر روی ملودا و تماس توپ با دست پیکه) ر برای چلسی منظور نکرد اما در آن سو هم یک اخراج ناباورانه برای بارسلونا کار را برای هر دو تیم مشکل کرده بود. چلسی آمده بود تا با ارائه یک بازی کاملا بسته در زمین خودش و به لطف ضدحمله ها به برتری برسد که رسید اما این بار دست خدا یار فوتبال زیبا بود تا اینیستا روی پاس خوب مسی دروازه چلسی را فرو بریزد. این نتیجه برای هواداران چلسی دردناک است اما واقعا دیدار بارسلونا و منچستر یونایتد که هر دو زیباترین فوتبالهای جهان را به نمایش می گذارند فوق العاده زیبا خواهد بود. تا 3 هفته دیگر و فینال مسابقات صبر می کنیم.

بارسا ۶ - رئال مادرید ۲


فقط این پیروزی خیره کننده در زمین دشمن دیرینه می توانست پاسخ دندان شکنی باشد به آنهایی که بعد از دو مساوی پیاپی مقابل تیمهای تمام دفاعی چلسی و والنسیا معتقد بودند بارسا رو به زوال است و دست یابی به سه جام ممکن، رویایی محال. اما بارسا علیرغم بازی بسیار سنگین و نفس گیر هفته پیش مقابل چلسی و حساسیت زیاد این مسابقه که سایه رئال مادرید را بیش از پیش بر خودش می دید، بازی را هجومی شروع کرد. تغییر عمده بارسا در این بازی انتقال اتوئو به سمت راست و بازی گرفتن از مسی به عنوان مهاجم در پشیانی خط حمله بود. گواردیولا که به خوبی متوجه ضعف عمده رئال مادرید در عمق خط میانی شده بود به شاگردانش دستور داد تا از عمق آنقدر به رئال بتازند تا از پا در بیایند اما درست در خلاف جهت بازی و در یک غافل گیری بازیکنان رئال به گل رسیدند و لحظاتی در این رویا به سر برند که اختلاف آنها با بارسا به یک امتیاز کاهش پیدا خواهد کرد اما ارتش کاتالانها خستگی ناپذیر تاخت و تاخت. حاصل آن سه گل در پایان نیمه نخست و چند موقعیت بسیار عالی بود که با بی دقتی از دست رفت. نیمه دوم را رئال با اندیشه جبران به زمین آمد و یکی از گلها را پاسخ داد اما حصور ژاوی و بازی بی نقصش در میدان که بسان فرمانده مقتدری ارتش بارسلونا را هدایت می کرد آتش توپخانه را به سمت رئال شلیک کرد تا با زدن سه گل دیگر تیر خلاص به پیکر نیمه جان رئال بزند و به طور کامل از پا در بیایند. نکته جالب بازی این بود که دقایق پایانی بازی توپ به طور مطلق در دست بازیکنان بارسا بود و داور علیرغم پنج تعویضی که انجام شده بود بدون احتساب ثانیه ای وقت اضافی برای پایان دادن به این کابوس وحشتناک رئالی ها سوت را به صدا در آورد. این پیروزی بزرگ زنگ خطر را برای چلسی به صدا در آورد که بارسا دیگر بازی در خانه و خانه حریف نمی شناسد و تنها به هجوم فکر می کند. تا روز چهارشنبه منتظر می مانیم و بازی این تیم رویایی در مقابل چلسی نظاره گر خواهیم بود.

خداحافظ «خانه انتظار»

 امروز برای بار چهارم در کانادا اسباب کشی کردم و به آپارتمان جدیدی اسباب کشی کردیم. خانه قبلی آپارتمانی در طبقه اول ساختان 17 طبقه ای بود و من اولین روزی که درش پا گذاشتم بعد از نامزدی با زهرا بود. آن خانه و اتاقم در آن خانه برایم مظهر انتظار بود. روزها و شبهای طولانی ای که به انتظار وصال یار سپری شد. انتظاری که یک سال و نیم طول کشید و بعد هم شد خانه وصال.

امروز برای همیشه از آن خانه اسباب کشی کردیم. آن خانه با آن نمای بسیار غمگینش در پاییز و زمستان، هم رفت جزیی از بایگانی زندگانی که امروز برگ جدیدی از آن ورق خورد. مثل هر جای قبلی که در آن زندگی کردم دلم برایش تنگ می شود. مثل تهران ویلا، ۷۰ ساوت پارک، ۳۵۰ کلمبیا و ۱۹۷ آلبرت. خداحافظ «خانه انتظار».