مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

NBA

 

برای من نوشتن از NBA شاید خیلی عادی نباشه. چونکه من اصولا بسکتبالی نیستم ولی خب یادمه از دوران نوجوانی علاقه زیادی به بسکتبال NBA داشتم و درست در زمانهایی که در بدترین زمانهای ممکن چه از لحاظ خبری و تصویری بود این مسابقات رو بازی به بازی تعقیب میکردم. چرا که اون زمان نه ایانترنتی در کار بود و نه تلویزیون و اخبار ایران کوچکترین پوششی از اخبار NBA میدادند. درست در اون سالهایی که مایکل جردن در شیکاگو غوغا میکرد و شکیل اونیل هم ستاره بزرگی در اورلانو مجیک به حساب می اومد. خوب یادمه که صبحهای جمعه از خواب بیدار میشدم و ساعت 7 صبح برنامه بسکتبال نوین با گزارش آقای بنکداران و تفسیر آقای ابوالحسنی رو تماشا میکردم. نمی دونم هنوز این برنامه برقراره یا نه ولی بعدها با راه اندازی شبکه خبر گاه گاه خبرهایی از این مسابقات هم به ما می رسید. بعد از اینکه شکیل اونیل با Lakers یک بار قهرمان لیگ شدند دیگه تقریبا مسابقات رو تعقیب نمی کردم تا امسال که در خونه جدید آقا فرهنگ هم خونه ما از طرفداران پر و پا قرص NBA بود و با نگاه کردن متوالی مسابقات ما رو برد به اون سالها با این تفاوت که بازیها رو بصورت مستقیم میدیدیم بدون سانسور و با پوشش کامل خبری. القصه که امشب تیم San Antonia Spurs به رهبری تیم دانکن و تونی پارکر موفق شد قهرمان بشه و تیم دانکن از لحاظ رکورد قهرمانی به عدد 4 رسید که بسیار با ارزش هست. Spurs یک تیم جانانه بود و در همه ابعاد موفق بود و همه حریفان رو به با اقتدار پشت سر گذاشت و در فینال هم 4-0 کلیولند کاولیر رو که با رهبری لبرون جیمز خیلی خوب تا این مرحله پیش اومده بود در هم کوبید و قهرمانی جانانه ای رو بدست آورد. در این عکس هم میتونید تونی پارکر(بهترین بازیکن دور پلی آف) و تیم دانکن رو ببینین که با جام قهرمانی این فصل رو پشت سر گذاشتند.

 

 

شبی با استاد و یوتیوب

 

خوبی یوتیوب اینه که میتونی یکدفعه که دلت برای یه چیزی تنگ شده بیای و قشنگ نگاه کنی و حال بیای. چند روزی از موسیقی گوش دادن شدیدا امتناع میکردم و نمیتونستم چیزی گوش بدم. امشب پویان یک لینکی از یوتیوب فرستاد که عنفوان جوانی استاد رو نشون میداد که در یک فیلم سیاه و سفید میخوند. این لینکهای مرتبط کنار صفحه رو زدیم تا با استاد حالی بکنیم. اول از همه یاد ایام کاری جاودانه به حضور داریوش پیرنیاکان، جمشید عندلیبی و همایون شجریان که فکر میکنم دوران نوجوانی رو میگذرونده است.

 

«...یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم،

در میان لاله وگل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم...»

 

بعدش لینکهای کنسرت همنوا با بم آدم رو قلقلک میده

 

«...سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

به فتراک جفا دلها چو بر بندند بربندند

ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند...»

 

به به، واقعا لذت بخشه. حال وقت شنیدن فریاده

 

«...خانه ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز

هر طرف می سوزد این آتش، چرده ها و فرشها را تارشان با پود

من به هر سو میدوم گریان، در لهیب آتش پردود

وز میان خنده هایم، تلخ و خرو گریه ام ناشاد

از درون خسته سوزان، می کنم فریاد، ای فریاد...»

 

و نهایتا اون اجرای فوق العاده از مرغ سحر...

 

«... مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه تر کن

زاه شرربار این قفس را، بر شکن و زیر و زبر کن

بلبل سرگشته ز کنج قفس در آ، نغمه آزادی نو ع بشر سرا

وز نفسی عرصه این خاک توده را پر شرر کن...»

 

یه کمی هم گشتم بلکه تصنیف ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران رو پبدا کنم که نتونستم. در هر حال بعد از مدتها با استاد حال عظیمی کردیم. واقعا دمش گرم.

 

تا بعد

ی.ه.م

پل

 

برای خواب معصومانه عشق کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت کمک کن با تن هم پل بسازیم

کمک کن سایه بونی از ترانه برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه برای زخم شب مرحم بسازیم

بذار قسمت کنیم تنهائی مونو میون سفره شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن

تو رو میشناسم ای شب گرد عاشق تو با اسم شب من آشنائی
از اندوه تو و چشم تو پیداست که از ایل و تبار عاشقائی

تو رو میشناسم ای سر در گریبون غریبگی نکن با هق هق من
تن شکسته تو بسپار به دست نوازشهای دست عاشق من

بذار قسمت کنیم تنهائی مونو میون سفره شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن

به دنبال کدوم حرف و کلامی سکوتت گفتن تمام حرفهاست
تو رو از طپش قلبت شناختم تو قلبت قلب عاشقهای دنیاست

تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه منو به جشن نور و آئینه بردی
چرا از سایه های شب بترسم تو خورشید و به دست من سپردی

بذار قسمت کنیم تنهائی مونو میون سفره شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن

کمک کن جاده های مه گرفته من مسافرو از تو نگیرن
کمک کن تا کبوترهای خسته رو یخ بستگی شاخه نمیرن

کمک کن از مسافرهای عاشق سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم کمک کن تا برای هم بمیریم

بذار قسمت کنیم تنهائی مونو میون سفره شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن

 

پرده آخر لیگ برتر

 

علی دایی مرد تمم ناشدنی فوتبال ما بازهم ثابت کرد که هر وقت خواسته، توانسته است. علی دایی واقعا نشان داد که چه استعداد بزرگی در فوتبال ماست و نقش IQ را در فوتبال به رخ همه کشید. مردی که در همه ابعاد فوتبال ایران به افتخار رسیده است، دیروز در آغاز راه مربیگری خودش قهرمانی لیگ برتر را هم جشن گرفت تا آغاز خوش یمنی داشته باشد. علی در تمام دوران بازیگری اش به قدری با فکر جلو رفت که نشان از اقتدار فکری و IQ بالای این مرد دارد. تنها نکته منفی در زندگی فوتبالی او، عدم خداحافظی به موقع از فوتبال ملی بود که باعث شد تا حدی آن شخصیت قهرمان شکسته شود ولی در عرصه باشگاهی درست در اوج و با قهرمانی خداحافظی کرد، مثل بزرگانی چون ریکارد و مالدینی.

 

 

دیروز علی دایی کفشهایش را آویخت تا بزرگترین گلزن تاریخ فوتبال ایران با مستطیل سبز وداع کند تا در کسوت مربیگری هم آرزوهای خودش را یکی فتح کند. علی دایی شاید از لحاظ استعداد فوتبالی از بازیکنان خوب همدوره خودش بعضا پایین تر بود ولی از لحاظ پیوستگی و پیشرفت، هیچکس حتی نمی تواند ادعا کند که به گرد پای علی دایی رسیده است. حتی فوتبالیستهای بزرگی چون خداداد عزیزی، کریم باقری، علی کریمی، وحید هاشمیان و ... علیرغم حضور نسبتا موفق در تیمهای بین المللی به هیچ وجه در حد و اندازه های علی دایی نیستند. علی دایی بازیکن با جنبه ای بود که همواره سعی میکرد فکر کند و آنقدر پشتکار به خرج می داد تا به هدفش برسد. دقیقا نقطه اوج استعداد دیگر فوتبال ما، یعنی خداداد که هر چه استعداد خدادادی در فوتبال داشت را با بی جنبگی از دست داد و در عرصه مربیگری هم نشان داد علیرغم استعدادهای خیره کننده اش در فوتبال، هنوز جنبه اش را ندارد. علی دایی امروز میرود و قهرمان ما میشود. قهرمانی که وقتی قهرمان شد، خودش را گم نکرد و همواره با پشتکار، خستگی را خسته کرد.

 

 

بی شک اگر دو اسطوره در فوتبال این کشور باشند، یکی علی پروین است و یکی هم علی دایی. هر دو هم حکایات مشابهی داشتند که در زمان بازیگری در اوج افتخار، سپس مربی بازیکن موفق و حالا هم علی دایی در ادامه راه می رود تا در مربیگری هم راه پرافتخاری را بپیماید. برایش آرزوی موفقیت میکنیم و امیدوارم که قدر این قهرمان ارزنده را بدانیم.

 

 

حیفم میاد که این مطلب رو ننویسم. صمد هم مربی خوب و زجر کشیده ای است ولی همواره چشم به روی واقعیت ها بست و این شد که وقتی در روز بازی پرسپولیس و استقلال بعد از بازی ازش پرسیدند چرا اینقدر جلوی پرسپولیس بد بازی کردید جواب داد برای من بازی خوب مهم نیست، برای من این مهم است که الان 12 امتیاز از پرسپولیس بیشتر داریم! و حالا در پایان نه تنها خوب بازی نکردی، بلکه یک امتیاز هم کمتر داری. پس سعی کن چشمانت را باز کنی و بهتر به قضایا نگاه کنی. هر چند که صمد مربی مظلومی بود.

 

مدتها بود که فوتبالی ننوشته بودم، دلم برای فوتبال حسابی تنگ شده بود ولی یک دل سیر نوشتم.

تا بعد

ی.ه.م

...

 

صید چشمان توام، افتاده ام در دام عشق
یا بکش، یا دانه ده، یا از قفس آزاد کن

یه جوک!

یارو داشته توی پارک دست دوست دخترشو می بوسیده، یهو گشت ارشاد می رسه. ماموره می پرسه این خانوم کی باشن؟ طرف جواب می ده: معلم کلاس اولمه!

بهار تموم شد؟

همونطوری که پیش بینی میشد بهار کانادا خیلی کوتاه بود و عملا روزهای نسبتا گرمی از راه رسیده و دمای هوا حوالی ظهر به 30 درجه میرسه و با توجه به هوای مرطوب اینجا کلا شرجی میشه و گرما رو بیشتر از اونی که هست احساس میکنی. تصور کن خونه قشنگ و رمانتیکت نه کولر داره نه پنکه سقفی! حالا به لطف اینکه هم خونه ای هات چند روزی رفتند مسافرت میتونی پنکه هم خونه ای ات رو بذاری تا با آب زدن چفیه یه کم خودت خنک کنی. این حال و هوای چهارشنبه و پنجشنبه اینجا بود ولی امروز بهتر بود. البته شبها هوا خوبه و با 10-12 درجه میرسه که خیلی مطبوع و دلچسبه. کلا دلمون یه کم که چه عرض کنم خیلی برای تهران قشنگمون تنگ شد. چقدر دلم هوس کرده برم پارک چیتگر و دو سه دور با دوچرخه دور پارک بزنم!


راستی به آقا پویان هم تبریک میگم که با صبر مثال زدنیش خیلی چیزا رو به ما یاد داد. آقا پویان خیلی تبریک میگم، ایشاالله که زودتر ما از شما و شیوا خانوم توی واترلو پذیرایی کنیم.


به احسان هم بگم که کلا خیلی دلم واسه نون بیار کباب ببر تنگ شده. این روزا بد جوری هوس کردم. اسی نوکرم!



در پناه حق


ی.ه.م

ده سال گذشت!

ده سال گذشت از دوم خرداد ۷۶ و هنوز هم دوستت دارم و صداقتت را باور دارم.

عکس ازسایت کسوف