مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

شب عاشورا و محفل ما

هیچ وقت فکر نمی کردم روزی پیش بیاید که خانه ما میزبان مجلس عزاداری امام حسین (ع) شود. به طرز ناگهانی شرایط جوری پیش رفت که شب عاشورا در خانه بسیار کوچکمان میزبان حدود 30 نفر از عزاداران امام حسین (ع) بودیم. راستش توفیقی بود که خوشحالم نصیب خانواده ما شد. شب خوبی بود و محفل با صفایی بود. خدا همه کسانی را بانی خیر شدند را خیر بدهد. 


در ضمن دیروز هم عموی بزرگ زهرا و بزرگ خاندان ستوده هم به رحمت خدا رفت. برای شادی همه رفتگان و به خصوص این عزیز سفر کرده فاتحه ای قرائت بفرمایید. 


باز هم محرم


این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست  

این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست  

باز هم محرمی دیگر از راه رسید و فرصتی برای فکر کردن و اندیشیدن. همیشه برای من سوال پیش می آید که اگر در موقعیت مشابهی نظیر سال 61 هجری قرار می گرفتم چه می کردم. داستانهای مردم کوفه را که می خوانم خودم را بد جوری شبیه آنها می بینم. آدمهایی که حق و حقیقت را دوست دارند اما خودشان و منافعشان را بیشتر. از خودم هر سال می پرسم برای حق و حقیقت چون یاران با وفای امام می ایستم یا خیر و همینطور سوالهای بی پایانی که مرور می شود و هرگز کهنه نمی شوند.

اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلام

خدایا روزیم گردان شفاعت حسین علیه السلام را در روز ورود (به صحراى قیامت ) و ثابت بدار گام راستیم را در نزد خودت با حسین علیه السلام و یاران حسین آنانکه بى دریغ دادند جان خود را در راه حسین علیه السلام

دوچرخه سواری

از خدا که پنهون از شما چه پنهون که حدود 1 ماه و نیمی هست جدی دوچرخه سواری می کنم. جدی یعنی هفته ای بیشتر از هفتاد هشتاد کیلومتر. اولهاش آدم فکر می کنه چه سخته ولی بعد می بینم هنوز خیلی مونده تا واقعا سخت بشه. بعضی ها هستند همین مقدار راه رو توی یک روز میرن. یک روز هم دوچرخه ای اجاره کردیم و به همراه بانو و علی سه تایی رفتیم دوچرخه سواری. علی رو کجا سوار کردیم؟ از این تریلر ها داریم که به ته دوچرخه وصل میشه علی رو گذاشتیم توش و  رفتیم دور یک دریاچه نزدیک خونه مون دور زدیم. دورش حدودا 15 کیلومتره. حالا کارم شده آخر هفته ها می رم چند دوری دور اون دریاچه می زنم. اونجا یه جورایی هم پاتوق دوپرخه سواراست. از مبتدی گرفته تا خیلی حرفه ای. یه جورایی آدم رو یاد پارک چیتگر می اندازه. البته به اندازه چیتگر پستی و بلندی نداره اما شاید به همون اندازه زیبا باشه. راستش از اونجایی که دستم بند دوچرخه است تا حالا نشده عکسی بگیرم ولی اگر روزگاری عکس گرفتم حتما اینجا می ذارم. راستش دیگه از وقتی دوچرخه سواری می کنم دیگه ماشین نمی برم سر کار و با همین دوچرخه میرم. کلا احساس بهتریه. هم اینکه یه تکونی می خورم هم اینکه در اتلاف بنزین و آلوده کردن هوا سهم کمتری دارم. 


البته همه این شور و حال دوچرخه رو مدیون عمو شهابم. خوب ما رو انداخت تو این خط و بعدشم تشویق کرد. یه تشکر ویژه از همینجا میکنم. اگر شما هم فرصت و شرایطش رو دارین قویا توصیه میشه.