مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

شب یلدا

 

امشب شب یلداست. طولانی ترین شب یلدا. فارغ از این جشن باستانی این شب یک معنای فوق العاده برای من داره و اون تولد مهرداد عزیزه. درست سال 65 که من کلاس اول دبستان بودم، مهرداد همچین شبی به دنیا اومد. داش مهرداد تولدت مبارک و امیدوارم که همیشه موفق باشی.

فصل زمستان هم مبارک. هر چند مدتهاست که در وینیپگ با مفهوم زمستان دست و پنجه نرم می کنم. فصل قشنگیه. خوبیش اینه که توش گرمت نمیشه هر چند که ممکنه از سرما بمیری!

دیشب هم در دانشگاه مانیتوبا جشن شب یلدا برگزار شد. (دو شب زودتر این جشن برگزار میشه چرا که دانشگاه تعطیل میشه) اولین بار بود اینجا این همه ایروونی رو یک جا میدیدم.

الان بامداد پنجشنبه است و 27-28 ساعت دیگه پرواز به سمت تورونتو. این آخرین پست من در وینیپگ خواهد بود. خدا نگهدار تا بزودی از محل نوشته های جدیدم با خبرتون کنم.

 

یا حق

یاور همیشه مومن

غول !

اونی که از همه مهربون تری. اونی که از همه غول تری، اونی که خیلی با معرفتی، اونی که دلم واسه رستوران رفتن باهاش تنگ شده. اونی که خیلی خوبی، تولدت مبارک! مرسی که همیشه هستی!

 

یه شب یه روز یه ماه...

دیشب دنبال یه سری آهنگ قدیمی بودم روی اینترنت و به طور اتفاقی یک آهنگ خیلی قشنگ از عارف و عهدیه پیدا کردم که اولین آهنگی میشه که پیمان یاحقی برامون خوند. شاید پیدا کردنش رو اینترنت سخت باشه اینه که من میذارمش اینجا برای دانلود. خلاصه که یاد رفقای جونی بخیر. شهاب، آیدین، پیمان...

 

یه شب یه روز یه ماه یه سال

یه عمره که میگردم بدحال

چو کبوتر بی پر و بال

میرم همه جا

یه روز دیدم گم شد جونم

دور افتادم از آشیونم

بی خونه مونم سرگردونم

بی لطف خدا

سلطان قلبم کجایی کجایی

رفتی که بر من به شادی گشایی

دروازه های بهشت طلایی

اما صد افسوس

رفتی و برد از کفم زندگانی

عشق و امید مرا در جوانی

رفتی کجا ای که دردم ندانی، دردم ندانی

قربون میرم اون خدا رو، خدا رو

لطفش به هم می رسونه دلا رو

حل میکنه رحم اون مشکلا رو

شکرت خدایا

گذشته دیگه گذشته

این فتنه ها بازی سرنوشته

شکرت خدایا که حالا بهشته

کاشونه ما

گذشته ها گذشت بیا

بیا که بگیم که شکرت خدا

که به هم رسوند دل ما را

شکرت خدایا

اگه یه روز این آسمون

با من و تو شد نامهربون

نمونده امروز از من نشون

شکرت خدایا

نزدیک شدن به یک پایان

خب به سلامتی این نیز بگذشت و ساده تر از اون چیزی که فکر میکردم. حالا رسما 8 روز دیگه از موندن من توی وینیپگ مونده. روزهایی که خیلی زود گذشت و خاطره شد. این وبلاگ هم 8 روز دیگه تعطیل میشه. نمیدوم که وقتی از اینجا برم آیا دوباره خواهم نوشت یا نه؟ آیا همینجا ادامه خواهم داد یا نه؟ ولی خب هر چی هست یک زندگی جدید، در حال شروع شدنه. تجربه ای جدید، در جایی جدید و با آدمهای جدید.

 

تا بعد

ی.ه.م

فردا...

امروز روز امتحان درس الکترونیک 3 بود. درسی که من TA بودم و امروز صبح رفتم برای روز آخر TA در این درس. امتحان که 3 ساعت بود به سلامتی برگزار شد ولی به شدت خسته شدم. خصوصا اینکه دیشب اصلا خوب نخوابیده بودم. خلاصه که این نیز بگذشت. فردا روز مهمیه برام و در عین حال شاید خیلی سخت. خیلی به دعا احتیاج دارم. اگه موفق شدم، اینجا می نویسم. هر چند که چاره ای هم جز این ندارم.

در کامنتهای گذشته هم دیدم که دوست و همکار عزیزم جناب آقای مهندس باقلانی برام کامنت گذاشته بود که خیلی خیلی خوشحال شدم. بهشون از اینجا مجددا سلام میکنم و امیدوارم که همیشه شاد باشند و از اینکه به اینجا سر میزنند ممنونم.

 

تا فردا

ی.ه.م

 

محض آپدیت...

امروز با دوست بسیار عزیزی در ایران چت میکردم بعد میگفت مرتب F5 رو میزنم ولی خبری نمیشه و صفحه آپدیت نمیشه. هر چی فکر میکنم. میبینم نوشتنم نمیاد. الان نزدیک 5 بعد از ظهره و هوا طبق روال روزهای اخیرش سرد. دیشب فکر کنم سردترین شبی بود که من توی کانادا داشتم. توی آزمایشگاه تنها هستم و دارم آهنگ I am your man مال Leonard Cohen رو گوش میدم. اینو چند شب پیشا پویان به من معرفی کرد. آهنگش یه حس باحالی داره. دیگه واقعا هر چی زور می زنم یه چیزی بنویسم نمیتونم. حالا ایشالا تا چند روز آینده نطق باز میشه. راستی اگه میشه توی نظرات بیاید بنویسید به نظر شما «فراق بال» درسته یا «فراغ بال»؟ ما با پویان یه بحثی راجع به این داشتیم. حالا نظراتتون رو بگید تا توی پستهای بعدی راجع بهش بنویسم و اینکه هر کدوممون چی فکر می کردیم.

 

تا بعد

ی.ه.م

ویوا بارسا ...

 

ما امروز ظهر ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که خسته شدیم و گفتیم بریم یک قهوه بزنیم. همینطور قدم زنان در حال تفکر هم بودیم اومدیم تا رسیدیم به استار باکس. یک قهوه متوسط کم برشته شده (Light Roast) سفارش دادم و اومدم برگردم دیدم تلویزیون بزرگ توی استارباکس فوتبال پخش میکنه. به خودم که اومدم دیدم رونالدینهو روی صفحه تلویزیون اومده. یک لحظه یادم اومد که امروز بازی بارسا و وردربرمن هست و بارسا باید حتما برنده بشه. نگاه کردم دیدم دقیقه 2 بازیه. دیگه بدون توجه به ساعت، زمان و مکان محو بازی شدم و نشستم یک بازی کامل نگاه کردم. چه حالی داد. اونم با بازی درخشان رونالدینهو و ستارگان بارسلونا در نوکمپ و صعود پر افتخارشون به مرحله بعد...