مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

یک عکس، یک کتاب و بازسازی خاطرات دوران کودکی

آخر هفته گذشته موفق شدم به همدان برم و پدربزرگم را یکبار دیگر ببینم. پدربزرگ من حاج حسن بیگلربیگیان بنابر حرفهای خودش متولد سالهای ابتدایی قرن 14 ام شمسی است یعنی بین 1300 تا 1302. خودش تعریف می کند که زمان شهریور 1320 و اشغال ایران سرباز بوده است. بنابراین می توان گفت که حدودا متولد همان سالهاست. یک عکس یادگاری خاص گرفتیم.

ادامه مطلب ...

ششمین سال هجرت باباجون

وقتی نگاه پدر و مادرم رو به علی می بینم، بهتر می فهمم که پدربزرگ ها و مادربزرگ ها چطور نوه هاشون رو دوست دارند. اصولا همیشه رابطه ای بسیار خوب بین نوه ها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هاست. اون سخت گیری های تربیتی پدر و مادرها برای بچه ها در مورد اونها صدق نمی کنه و با محبتهای بی شمارشون نوه ها رو شیفته خودشون می کنند. 


امروز 6 امین سالگرد درگذشت پدربزرگ نازنین منه. اینکه چه رابطه خوبی با این انسان داشتم قصه مفصلی است، اما دقت کرده ام تنها کسی است که بدون احتیاج به نشان گذاری در تقویم، در این روز برایم خود به خود یاد آوری می شود. روحش شاد و یادش گرامی. 


آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست 

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


عکسهای علی

تصمیم گرفتم عکسهای غیر خضوصی علی را در وب جایی بارگزاری کنم تا برای کسانی که دوست دارند عکسهای علی را ببیند قابل دیدن باشد. راستش هر چقدر پرس و جو کردم جایی را نیافتم که در داخل ایران فیلتر نباشد. دوستانی که از ایران مایل به دیدن عکسهای علی هستند و دسترسی مستقیم ندارند، لطفا ای-میل بزنند تا عکسها را برایشان بفرستم. اما کسانی که مایلند ببینند عکسها را اینجا به تدریج بارگزاری می کنم و به روز می کنم. می توانید نظرات خودتان را در مورد عکسها و کلا آلبومها به من بگویید. ممنون

با علی

امروز نهمین روز تولد علی است. این چند روز زیبا که گذشت حالا کمی فرصت دارم از این روزها بنویسم. این تغییر زیبا و اضافه شدن گل زیبا به زندگی ما آنچنان زیباست که در کلام نمی گنجد. هر چقدر که قبل از تولدش تصورات زیبایی از داشتن فرزند داشتم را چندین برابر زیباتر در حال تجربه هستم. همه چیزش تازه و زیباست. خوابیدنش، شیر خوردنش، گریه کردنش، عوض کردنش، آروغ گرفتنش و ... دیروز برای اولین بار بعد از تولد علی رفتم سر کار. باور نکردنی بود که در تمام روز یادش بودم و دلم برایش تنگ میشد. برای بچه ای که هنوز کار خاصی نمی کند و حرفی هم نمی زند. انگار تکه ای از وجود آدم جدا شده باشد. زیباترین و قشنگ ترین و معصوم ترین تکه و مدام دوست داری تا ببینی و از وجودش لذت ببری. معنی این حرفها را تا چند روز پیش نمی دانستم و جز کسانی که از این نعمت بهره مندند هم نمی فهمند. امیدوارم خداوند این نعمت را به همه کسانی که دوست دارند داشته باشند، عطا کند. 

تولد علی

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود

انسان با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.


در روز 28 ماه ژوئن سال 2012 مطابق با 8 تیر ماه 1391 و 8 شعبان 1433 پسر من و زهرا به دنیا آمد. اسمش را «علی» گذاشتیم و امید داریم که او را پسری درست کردار و راست گفتار تربیت کنیم در پناه خداوند متعال. از همه دوستان به خاطر دعاهای خیرشان بی نهایت سپاسگزاریم. 


آغاز خوشبختی

امروز که دوشنبه بود درست پنج سال از آن دوشنبه زیبا گذشت که آغاز خوشبختی من بود... بانوی زیبای من سپاس