مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

یا من اسمه دوا و ذکره شفا


امروز فهمیدم که مادرم 2-3 روز پیش روی پل عابر پیاده زمین خورده و در اثر اصابت سرش به میله های پل عابر پیاده بیهوش شده و یکی دو روزی رو در ICU بستری بوده. امروز که فهمیدم به حال خودم زار زار گریه کردم که مادرم 2 روز بیمارستان بود و من اینجا حتی خبر هم نداشتم. تف به این دنیا. 


حالا خدا رو شکر بهتره. براش دعا می کنم. شما هم دعا کنید. 


ترک اعتیاد اینترنتی

اینکه طی روز وقتی مدام پشت کامپیوتری که به اینترنت وصل است هستیم، تحریک کننده خوبی است که به اینترنت و سایتهای غیر کاری معتاد بشیم. مثلا فیسبوک چک کنیم یا سایت فلان خبرگزاری رو مرتب ریفرش کنیم یا فید خبرها و وبلاگها را ریفرش کنیم. این اعتیاد فزاینده تا مقدار زیادی بازدهی کار ما را می کاهد. چند وقتی است که دنیال راه حلی می گشتم تا خودم را از شر چک کردن فیسبوک و اخبار چک کردن سر کار حداقل خلاص کنم. راههای مختلفی را امتحان کردم تا این راه آخری خیلی موثر واقع شد. افزونه ای در کروم هست (احتمالا برای بقیه مرورگرهای وب هم هست) به نام Nanny for Google Chrome. کار این افزونه این است که نگذارد شما به اون سایتها بروید. بنابر نوع اعتیادتون می تونه زمان دسترسی شما رو در طول روز محدود کنه و یا کلا دسترسی شما رو به اون سایت مسدود کنه. اگه فکر می کنید مشکل مشابهی دارید افزونه رو از اینجا بگیرید و نصب کنید.

تولد بانو

امسال اولین سالی است که تولد زهرا را سه نفری جشن می گیریم. در این عکس علی جان خسته و خواب آلود در جشن تولد مادرش شرکت جسته. زهرا بانو تولدت مبارک. 


پشتی




چند روز پیش منزل دوستی در نزدیکی تورنتو دعوت داشتیم. خانه یک اتاق خوابه بسیار کوچکی اجاره کرده بودند. بدون اغراق شاید کمتر از 40 متر مربع (جالب اینکه برای این آپارتمان طبقه اول یک برج 20 طبقه 1300 دلار کانادا پول می دادند). بعد فضای حال و پذیرایی را با دو مبل و یک میز نهارخوری گرد کاملا پر کرده بودند و تقریبا هیچ جای اضافی برای هیچکس وجود نداشت. یعنی تقریبا با 7 نفر مهمان ظرفیت آدمهای خانه کاملا پر شده بود. بعد از آن نگاهی هم به خانه خودمان کردم و دیدم دست کمی ندارد و با دو مبلی که گذاشته ایم فضای بسیاری را از خانه گرفته ایم. بعد یاد عزیزی افتادم که چند سال پیش به منزلش در تهران رفتم و در کمال تعجب دیدم که خانه اش اثری از مبل نیست و دور تا دور خانه پشتی بود. البته نه اینکه این عزیز از لحاظ مالی توانایی نداشت. اتفاقا وسع مالی اش به اندازه کافی خوب بود ولی اینگونه ترجیح داده بود. خلاصه که آن مهمانی رفتن من را یاد پشتی و سیستم سنتی تر ایران انداخت که مردم روی زمین می نشستند. داشتیم فکر می کردیم شاید ما هم بهتر است به دوران سنتی برگردیم.