مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

انتظار تو

من پر از تلاطمم. پر از انتظاری بی انتها و به امیدی اندک که مرا فرا گیرد. از این انتظار سخت هرگز نهراسیده ام اما کم کم حس می کنم فرسوده شده ام و هر روز بیشتر می فهمم می کنم طاقتم برای دوری چشمانت کمتر شده است. هر روز احساس می کنم بدون تو سالی گذشت و در انتظار روزی دیگر سالی دیگر باید به انتظار بنشینم.

از تقدیرم بی خبرم ولی تسلیمم. به هر آنچه که می برد راضیم اما بدان از نبودنت هرگز راضی نبوده و نیستم.

دلم تنگ است. تنگِ تنگ. برای دستان مهربانت، برای چشمان زیبایت و برای گیسوان سیاهت. چگونه بگویم که دیگر همه چیز برایم بدون تو زشت و خسته کننده شده است و انتظار تو را می کشم که چون کیمیایی این زندگی مرده را زنده کنی. زیبای من! در عمق هر چیزی فقط تو را می بینم و در قالب هر چیز فقط تو را متصور می شوم. ای کاش زودتر رویاهای من مجسم شوند. ای کاش زودتر دستانت را بار دیگر لمس کنم و بار دیگر فرصت داشته باشم بر صورت ماهت بوسه ای بزنم. من از صبر لبریزم. لبریزِ لبریز. دیگر حتی یک قطره که هیچ، ذره ای هم جا ندارم. خودم هم نمی دانم چگونه روز را شب می کنم و روز را شب. فقط این را می دانم که این بار که زمستان به سر آید و این بار که بهار بیاید من باید کنار تو باشم تا با هم نظاره گر شکوفه کردن درختان باشیم. ای کاش زودتر از آمدن بهار بیایی و زمستان سرد من را گرم کنی. گرمِ گرم.

سرعت نور

شاید وقتی از سرعت صحبت میشه معمولا مسافت طی شده در واحد زمان در ذهنمون تداعی بشه. مثلا سرعت متوسط یک دونده سرعت یا ماشین یا هواپیما رو میشه با مقدار مسافت طی شده بر زمان طی شده محاسبه کرد.اینها پارامترهای فیزیکی ملموسی هستند که با کمک وسایل اندازه گیری عادی قابل اندازه گیری هستند. اما بعضی چیزها مانند نور یا امواج الکترومغناطیس آنقدر سریع هستند که با اندازه گیری های فیزیکی معمولی نمی توان آنها را اندازه گیری کرد. مثلا اگر در فاصله بین دو نقطه که ۱۰ کیلومتر هستند بایستیم و نوری را روشن کنیم و منتظر طرف دوم شویم تا آنرا دریافت کند، باید زمان سنج ما دقت ۳ میکروثانیه داشته باشد و علاوه بر آن شخص اندازه گیر باید توانایی اندازه گیری  این ۳ میکروثانیه را داشته باشد. همواره برای من جالب بود که سرعت نور چگونه اولین بار اندازه گیری شد و چه کسی موفق شد اولین بار آنرا با دقت نسبتا خوبی اندازه گیری کند. جواب این کنجکاوی را در زمان دبیرستان با خواندن مقاله ای که یادم نیست کجا دیدم را پیدا کردم. طبق انتظارم اولین تلاشها برای اندازه گیری سرعت نور از روشهای مستقیم و اندازه گیری فاصله  زمان طی شدن نور بر روی کره زمین آغاز شده بود و اتفاقا گالیله معروف هم از اولین کسانی بود که این آزمایش را بر روی چراغ فانوس دریایی که حدود ۳ کیلومتر از آن فاصله داشت انجام داد و تنها به این نتیجه رسید که سرعت خورشید ۱۰ برابر بزرگتر از سرعت صوت است در حالیکه می دانیم تقریبا سرعت نور یک میلیون برابر سرعت صوت است. اما برایم بسیار جالب بود که اولین اندازه گیری نسبتا دقیق که منجر شد سرعت نور را حدود دو سوم سرعت واقعی آن اندازه گیری کنند، به اواسط قرن هفدهم (حدود ۳۵۰ سال پیش) توسط ستاره شناس دانمارکی باز می گردد. اول رومه که مشغول بررسی قمرهای مشتری بود متوجه شد که با توجه به موقعیتهای مختلف زمین و مشتری زمانی که طول می کشد تا قمر آن یک دور کامل به دور مشتری بگردد تغییر می کند. شکل زیر را که از صفحه مربوط به این ستاره شناس در ویکی پدیا برداشته ام نشان می دهد که اگر زمین در موقعیت H باشد زمانی که قمر به دور مشتری می زند کمتر از زمانی است که در موقعیت K یا F باشد. این یعنی که این اختلاف زمانی مشاهده شده ناشی از تاخیر زمانی است که نور باید مسیرهای LK یا GF را طی کند. بر این اساس رومه توانست سرعت نور را حدودا ۲۲۰۰۰۰ کیلومتر بر ثانیه گزارش کند که اولین و دقیق ترین مقدار اندازه گیری در زمان خودش بود. 


این روزها و با تکیه بر عنصر اینترنت و دسترسی سریع به اطلاعات برایم غیر قابل تصور است که ۳۵۰ سال پیش دانشمندان چگونه به این اکتشافات و اختراعات مهم دست پیدا کرده اند. فکر می کنم که سخت کوشی و مصمم بودنشان آنها را با امکانات ناچیز در مقابل امکانات امروزه نایل به اهداف بزرگشان کرده است.

دوست بزرگوار من

همیشه که فکر می کنم می بینم کوچکترین اتفاق مثبتی که در زندگی ما می افتد و به موفقیت یا درجه ای نائل می شویم بنا بر میزان افتادگی مان آنرا با بقیه تقسیم کنیم. مثال در این باره زیاد است. گرفتن مدرک تحصیلی بالا، خریدن خانه بزرگتر، خریدن ماشین شیکتر و ...

این موفقیت ها می توانند معنوی تر هم باشند مثلا پزشکی که جان مریضانش را نجات می هد و یا سربازی که به جنگ می رود. در ضمیر ناخودآگاه ما، همیشه این قضیه وجود دارد که در مقابل خدمتی که انجام می دهیم اگر پاداش مادی هم نمی گیریم اما دوست داریم قدر ما را به خاطر خدماتمان بدانند. اینها کمابیش در همه وجود دارد و من در خودم بارها مشاهده کرده ام.

اما دوست بسیار بزرگواری دارم که خیلی گاه به گاه می بینمش و الان مدت نسبتا طولانی است ندیدمش. چند روز پیش در مراسمی کسی را دیدم که دوست ما را می شناخت و از خوبی های دوست ما گفت و از اینکه چه انسان فداکاری است و نهایتا متوجه شدم که این دوست بزرگوار ما جانباز شیمیایی است. با شنیدن این جمله دود از سرم بلند شد که این همه مدت این بزرگوار را می شناختیم و خبر نداشتیم که ایشان جانباز شیمیایی هستند. آن شب چشمانم پر از اشک شد و بزرگی اش افتخار کردم و به کوچک بودن خودم بیشتر پی بردم. نا خود آگاه یاد فیلم آزانس شیشه ای افتادم و قهرمان داستان «عباس» و آن دیالوگ ماندگار:

-...حاجی من با خدا معامله کردم نه با بنده های خدا. اینا رو ولشون کن برن. من با خدا معامله کردم...

این دوست ما آنچنان هدفش برایش مهم بوده و هست که حاضر نبود آنرا به جز کسی که او میثاق بسته بود بازگو کند. در نزد خودم بسیار تحسینش کردم و برایش آرزوی سلامتی و طول عمر زیاد کردم. خدا همواره حافظ و پشتیبانش.

دو لینک

دو لینک تاثیر گزار بدون هیچ توضیح اضافی:

 

لینک اول

لینک دوم

 

ببینید و کمی فکر کنید. من که خیلی فکر کردم! خیلی!

 

معمای هستی

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست
هر چه هست از قامت ناساز و بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست


از اینجا با صدای استاد گوش کنید

به زهرا

تقدیم به زهرای خوبم، در سالروز تولدش

 

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر 
در آفاق گشادست ولیکن بستست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر 
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر 
گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر 
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر 
این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر

درسی از ریموند

همیشه در فرهنگ شرقی فرهنگ احترام و قدردانی از کسانی که به آنان ارادت داری را ستوده ام. هم اتاقی چینی الاصلی دارم که مدتی بود کامپیوترش را از اتاق به جای دیگری برده بود و برای پرینت گرفتن از من خواهش کرده بود که تا اکانت جداگانه ای برایش روی کامپیوتر خودم درست کنم تا مواقعی که من نیستم بتواند از کامپیوتر من استفاده کند. هفته پیش جمعه صبح که من در اتاق نبودم برای پرینت کردن وارد اکانت خودش شده بود و بخاطر هنگ کردن کامپیوتر در حین پرینت کردن مجبور شده بود کامپیوتر را خاموش و روشن کند. این حرکت باعث شده بود تا تمام برنامه های در حال اجرای من بسته شود و عملا مقداری از اطلاعات ذخیره نکرده را از دست بدهم. آنروز خیلی از دستش ناراحت شدم ولی همانروز بخشیدمش و مساله تمام شد. امروز صبح که وارد اتاق شدم دیدم که روی میزم یک کارت با یک کادو هست. کار ریموند بود که با آن کار عذر خواهی کرده بود و یک هدیه چینی را همراه کارت داده بود. حرکت ریموند خیلی تاثیر خوبی روی من گذاشته بود. هر چند که مساله را کاملا فراموش کرده بودم اما از این حرکتش که برخاسته از فرهنگ شرق است به وجد آمدم. واقعا از حرکت بزرگوارانه ریموند یاد گرفتم که باید از خطاهای همدیگر زود گذشت کنیم و به همدیگر بفهمانیم که اگر هم آزاری از ما به دوستان و اطرافیانمان می رسد سهوی است و می توان با معذرت خواهی ساده به دوستان بفهمانیم که نمی خواستیم به او آزاری برسانیم.

قهوه

لذت خوردن قهوه در طی روزهای بسیار شلوغ که در آخرش انرژی زیادی برای آدم باقی نمی گذارد، وصف نا شدنی است. از مضرات قهوه زیاد نمی دانم اما این را می دانم اینجا با قهوه، زندگی را بیشتر دوست دارم. همانطوری که در ایران با چای دم کردنی.  دوستی به من می گفت که مردم در کانادا نسبت به ایران قهوه را بیشتر دوست دارند چون از شدت کار روزانه با خوردن قهوه می کاهند!! این حرف برایم خنده دار بود به طوری که یک ساعتی برایش بحث کردم که مردم اینجا قهوه می خورند چون به عادت روزانه شان تبدیل شده و گر نه آدم ها در روز نسبتا کم کار می کنند (در مقایسه با جایی مثل آمریکا) و همان لذت خوردن قهوه است که باعث می شود جلوی کافی شاپ ها صف های طویلی از آدم تشکیل شود و گرنه سرعت زندگی آدمها در اینجا بسیار پایین است و همه با طمانینه خاصی کارشان را پیش می برند.