مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

شعری زیبا وصف الحال ما...

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محرابِ دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالَم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست!
از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست

دو 10 کیلومتر


امروز روز مسابقه دوی 10 کیلومتر بود. برای این مسابقه حدودا 3 ماه پیش ثبت نام کردم و طی یک برنامه 13 هفته ای برای دویدن آماده شدم. یادم هست روز اولی که شروع کردم فقط یک و نیم کیلومتر می توانستم بدوم و امروز لحظه ای که خط پایان را رد کردم خوشحال بودم که تمام مسیر 10 کیلومتری مسابقه را بدون هیچ توقفی طی 1 ساعت و 26 ثانیه دویدم. این برای من فقط یک مسابقه نبود. یک اتفاق بسیار مهم بود. اتفاقی که طی برگزاری مراسم چیزهای زیادی دیدم و یاد گرفتم. سعی می کنم در ادامه راجع به مشاهداتم و احساساتم بنویسم. اگر مایلید ادامه مطلب را مطالعه کنید. 


ادامه مطلب ...

پایان دوره دکترا

به طرز عجیبی این نوشته که مربوط به 7 فروردین بوده تاریخ انتشارش به 25 اردیبهشت منتقل شده است. این یک اشتباه فنی است که رخ داده و من تقصیری در انتشار مجددش در این روز ندارم


دوشنبه 7 فروردین بعد از ظهر جلسه دفاعیه از پایان نامه دکترایم در دانشگاه واترلو برگزار شد و این دوره از زندگی هم خوشبختانه با موفقیت به انتها رسید. خیلی خوشحالم و امیدوارم امسال که یکی از مهمترین سالهای زندگیم است چون آغازش با موفقیت پیش برود. 


استاد پرویز شهریاری در گذشت

خبر بدی امروز در اینترنت و خبرگزاری ها پیچید و خبر از غروب استاد و معلم گرانقدر جناب پرویز شهریاری داشت. این استاد کرمانی الاصل امروز در 86 سالگی در گذشت. پدر من به خاطر علاقه به ریاضیات کتابهای زیادی از ریاضیات می خرید و مطالعه می کرد. در بین آنها کتابهای روسی ترجمه شده زیادی بودند که مترجم آنها همه پرویز شهریاری بود. بعدها در دوران راهنمایی و دبیرستان با آشنایی با مجلات «آشنایی با ریاضیات»و «برهان» و خواندن مقالات ایشان به ایشان بسیار علاقه مند شدم. کتابهای تالیفی و ترجمه ای ایشان در دوران دبیرستان مکمل بسیار خوبی بود برای فراگیری ریاضیات. ایشان علاوه بر این در بسیاری از مقالاتشان از نحوه تدریسشان و اینکه چطور دانش آموزان را به آموختن ترغیب می کرد هم می نوشت. ایشان هم از میان ما رفت اما آثار بی شمارش در بین ما یادگار است و نامش جاوید. 


سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز 

مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

کباب سرداشی همدان


آخر هفته گذشته به طور اتفاقی در اینترنت با یکی از غذاهای سنتی شهرمون «همدان» آشنا شدم. این غذا چیزی نیست جز کباب سرداشی. وقتی اسم غذا رو شنیدم زنگ زدم به مادربزرگم و بابام و مامانم. جالب بود که همه می دونستند و خورده بودند ولی من نه تنها این نوع کباب رو نخورده بودم بلکه حتی وصفی از این کباب رو هم تا به خال نشنیده بودم. ظاهرا قدیم تر ها که در خانه ها فر آشپزی نبوده، برای پختن مثلا کباب در فر، آن را در تنور (داش) نانوایی می پخته اند. روش ظاهرا اینطور بوده که کباب (گوشت چرخ کرده به همراه پیاز و مختفات) را داخل دیگی می گذاشته اند و دیگ را می داده اند به نانوا تا یکی دو ساعتی در داخل تنور بگذارد تا بپزد. پولی هم به نانوا بابت استفاده از تنور می داده اند. اینکه هنوز در همدان کسی این کار را می کند یا نه نمی دانم اما با جستجویی در اینترنت دیدم که در دستور های غذایی پخت آن در فر خانه را توضیح داده اند. ما هم هوس کردیم و دیروز در خانه پختیم و لذتی بردیم. اگر مایل بودید از اینجا دستور پختش را بگیرید و بپزید. 

دویدن

دویدن مادر ورزش هاست. این رو از بچگی بارها و بارها شنیده ایم ولی در عمل کمتر کسی هست که خودش رو به این رشته ورزشی مشغول کنه و به خاطر احساس یکنواختی در حین تمرین خیلی ها ترجیح میدن به ورزشهای تیمی یا رزمی و یا ورزشهای آبی رو بیارن. من همیشه دوست داشتم بدوم. چند باری هم شروع کردم. یکی وزن بالا یکی هم نداشتن انگیزه و برنامه باعث شد که توی اون چند شروع نا موفق باشم. یکی دو ماه پیش با برنامه ای آشنا شدم که یک دوی 10 کیلومتر همراه با گلریزان به کمک بچه های سرطانی بود. با خودم فکر کردم که این شاید بهترین فرصت باشه تا خودم رو مجبور به دویدن کنم. خلاصه اسم نوشتم و با جستجو در اینترنت و مشورت با چند نفر این کاره یک برنامه برای خودم در آوردم و طبق اون شروع کردم به تمرین کردم. روزهای اول بالطبع سخت بود و یکی دو کیلومتر دویدن هم نفس گیر بود. اما به تدریج همه چیز بهتر شد. نفس چاقتر، پاهای قوی تر و خستگی کمتر. آخر هفته گذشته در آخرین تمرینم موفق شدم بیش از هفت و نیم کیلومتر رو بدوم و در فاصله 5 هفته با مسابقه امیدوار باشم که این دو و نیم کیلومتر باقی مونده رو هم پشت سر بگذارم و مسیر 10 کیلومتری رو طی کنم. 


اگر فرصت دارید و انرژی دارید، این روزهای بهار بهترین فرصت برای دویدنه. هفته ای 2-3 روز تمرین و هر تمرین حدود 30-40 دقیقه اثر فوق العاده ای داره. بسیار توصیه می کنم. 

نوروز مبارک

امسال دلم بد جوری برای ایران و نوروز تنگ شده. از خدا می خوام دیگه این آخرین سال دوری از وطن برام باشه. انشاالله. سال خوبی داشته باشید


غم دنیا و آخرت

در روایت است: مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: همسری دارم که هرگاه وارد خانه می شوم، به پیشوازم می آید؛ چون بیرون می آیم، مرا بدرقه می کند. هرگاه مرا غمگین می بیند به من می گوید: "از چه رنج می بری؟ اگر غم تو به خاطردنیا و رزق است که خداوند عهده دار آن است و تو تنها باید تلاش کنی و اگر غم تو بخاطر جهان آخرت است، خداوند بر اندوه و غمت بیفزاید." حضرت فرمود: "او نیمی از پاداش شهید را می برد."