وقتی آخرین قسط یه چیز نسبتا گرونی رو که یک سال پیش خریدی میدی یه نفس راحت میشه کشید. قسط هر چقدر هم کم استرس آوره. فقط بدی تموم شدن قسط اینه که حالا ذهن آدم می گرده که یه چیز جدید پیدا کنه بخره قسط اونو بده! :)
این عکس معنا و مفهوم زندگی من است. خانواده من و همه وجود من. چقدر از دیدن شما خوشحال و خندان خوشحال می شوم و چقدر دنیا با شما برای من زیباست. برای من این عکس تداعی ترانه زیبای شادمهر با نام ماندگار است. دوستتان دارم نازنینان من.
Shadmehr- Mandegar by Ebrahim Alef
چند روزی از زلزله مهیب آذربایجان می گذره. بعد از این زلزله، تحرکات اجتماعی قشر جوان و ورزشکاران و هنرمندان تا حدود غم این حادثه را تلطیف کرد. وقتی به عکسها و فیلمهای این حادثه نگاه می کنم خیلی دلم می گیرد. کودکانی که بی سرپرست شده اند و مادرانی که به یک باره عزیزان و همه حامیانش را از دست داده اند. اینقدر قدر نعمتیم که حالا که چنین چیزهایی را که می بینیم می فهمیم چقدر «زیاد» نعمت داریم. خدایا شکر بابت این همه نعمت و آرامشی که به ما عطا کرده ای. خدایا سایر بازماندگان را یاری کن که به زندگی خوبی برگردندT هر چند که غم از دست دادن ناگهانی عزیزان در این حادثه به هیچ عنوان قابل جبران نباشد. در حد توانم مقداری کمک مالی برای این عزیزان کردم. امیدوارم که با همت همه مردم خوب و کمک دولت زودتر خرابی ها آباد بشوند.
این نوشته هم درباره این زلزله خواندنی است.
در آستانه هجدهمین سال روزه داری و این ماه زیبا و دوست داشتنی، این شعر منتخب مثنوی را با صدای استاد شجریان زمزمه می کنم و به استقبال این ماه می روم.
مثنوی این دهان بستی by m.h.haghighi background-color: rgb(255, 255, 255); ">
این دهان بستی دهانی باز شد
این دهان بستی دهانی باز شدتا خورندهٔ لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
دیروز بعد از 2 هفته که دست به کیندل نزده بودم اومدم روشنش کنم تا توی مترو کمی کتاب بخوانم. هر کاری کردم روشن نشد که نشد. اول فکر کردم مشکل از شارژ نبودنش است ولی اینطور نبود. صفحه نمایشش خراب شده بود و دیگر درست نشان نمی داد. شب به خدمات مشتریان آمازون زنگ زدم و مشکل را گفتم. خانم متصدی گفت که خیلی خوش شانس بودی که در آخرین هفته 1 سال گارانتی این اتفاق برای دستگاهت افتاده و آمازون با پرداخت همه هزینه های پستی کیندل شما را با یک عدد دستگاه جدید که 90 روز گارانتی هم دارد عوض می کند. :-)
بالاخره روز موعود دارد فرا می رسد. از امروز صبح در بیمارستان مستقر هستیم. احتمالا کسانی که دسترسی دارند من را در توئیتر دنبال می کنند. این پست را برای اطلاع کسانی که احتمالا دسترسی ندارند می نویسم. انشاالله در پست بعدی خبر تولد پسرمان را بنویسم.
میگن این بچه هایی که از موعد تولدشون دیرتر به دنیا میان، توی زندگیشون صبور میشن. یعنی پسر منم صبور میشه؟ اگه این یه صفتو از مادرش به ارث ببره که خیلی خوشحال میشم.
دیروز جشن فارغ التحصیلی من و زهرا بود. چون توی یک دوره درسمون تموم شد، روز جشن فارغ التحصیلی مون یه روز بود. در حالی که 2-3 روز به موعود تولد پسرمون مونده، خوشبختانه تونستیم بریم و در جشن شرکت کنیم. تو این عکس سه نفره هستیم ولی نفر سوم پیش مامانشه.