مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

هدیه ای از طرف نسترن!

 

این عکسو از نسترن هدیه گرفتم. عکس ما وقتی که طفل گهواره بودیم. آقا پدرام به چشم برادری به ما نگاه کن. نسترن دستت درد نکنه. حالا چقدر به الان من شبیه است؟

در ضمن ارباب تاکامی، خیلی مخلصیم. از اینکه کامنت چه اینجا و در وبلاگ مهرداد میذاری خیلی به ما لطف داری. تاریخ دفاع معلوم شد به ما خبر بده.

 

بی نظیر

 

امروز عجیب توی حس این آهنگه بودم. آهنگ بی نظیر ستار از آلبوم بی نظیر. یادمه صابر یک CD ستار زده بود و به من داده بود و این آهنگه هم توش بود. خیلی باهاش حال می کردم. صابی جان نوکرم. خداییش هستم باهات. ایشالا عمری بود دوست دارم توی عروسیت باشم حتما.

 

چشم خمار هزار هزار دیدم
صورت زیبا بیشمار دیدم
رهزن دل قطار قطار دیدم
اما تو بهترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
تو نازنین ترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
حالا که روز به روز عزیز تر میشی آی بی نظیر
فرصت دوست داشتن و از من نگیر آی دل پذیر

گل گلاشون مهر و وفا نداشتن
خوب خوباشون با ما صفا نداشتن
ناز نازاشون جز ادعا نداشتن
طبلی بودن بجز صدا نداشتن
اما تو بهترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
تو نازنین ترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
حالا که روز به روز عزیز تر میشی آی بی نظیر
فرصت دوست داشتن و از من نگیر آی دل پذیر

کار و به امید خدا گذاشتم
گلخونه ها رو زیر پا گذاشتن
ناز گلا رو جدا جدا گذاشتم
غنچه ها رو سوا سوا گذاشتم
رو گلهای قشنگ باغ هستی
با چشم دل قدر و بها گذاشتم
اما تو بهترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
تو نازنین ترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
حالا که روز به روز عزیز تر میشی آی بی نظیر
فرصت دوست داشتن و از من نگیر آی دل پذیر

گل گلاشون مهر و وفا نداشتن
خوب خوباشون با ما صفا نداشتن
ناز نازاشون جز ادعا نداشتن
تبلی بودن بجز صدا نداشتن
اما تو بهترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
تو نازنین ترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
حالا که روز به روز عزیز تر میشی آی بی نظیر
فرصت دوست داشتن و از من نگیر آی دل پذیر

کار و به امید خدا گذاشتم
گلخونه ها رو زیر پا گذاشتم
ناز گلا رو جدا گذاشتم
غنچه ها رو سوا سوا گذاشتم
رو گلهای قشنگ باغ هستی
با چشم دل قدر و بها گذاشتم
اما تو بهترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
تو نازنین ترین بودی بی نظیر آی دل پذیر
حالا که روز به روز عزیز تر میشی آی بی نظیر
فرصت دوست داشتن و از من نگیر آی دل پذیر

 

خسته و در به در شهر غمم

شبم از هر چی شبه سیاهتره

زندگی زندون سرد کینه هاست

رو دلم زخم هزار تا خنجره

چی میشد اون دستای کوچیک و گرم

رو سرم دست نوازش میکشید

بستر تنهایی و سرد منو

بوسه گرمی به آتش میکشید

چی میشد رو خونه کوچیک من

غنچه های گل غم وا نمیشد

چی میشد هیچکسی تنهام نمیذاشت

جز خدا هیچ کسی تنها نمیشد

من هنوز در بدر شهر غمم

شبم از هر چی شبه سیاهتره

زندگی زندون سرد کینه هاست

رو دلم زخم هزار تا خنجره

 

8 آذر یادش به خیر

 

امروز 8ام آذره. سالروز پیروزی تاریخی ایران بر استرالیا. 9 سال گذشت! عجب روز قشنگی بود. چقدر همه با هم شادی ملی قشنگی داشتیم. روزی که بغض رفتن به جام جهانی بعد از 20 سال ترکید. هر چند من از خداداد عزیزی به خاطر شخصیت کوچیکش خوشم نمیاد ولی هیچ وقت گل قشنگی که زد رو بادمون نمیره. جالبه که خودشم گفته که اشتباه کردم توپ رو اونجوری زدم. باید بوسنیچ رو دریبل می کردم.

 

ی.ه.م.

پ.ن. خوندن مطلب بردم اونم دو-هیچ مهرداد خیلی قشنگه. توصیه میکنم سری بهش بزنید

ساده ولی کاربردی!

Do not wish to be anything but what you are, and try to be that perfectly

کارولین (قسمت دوم)

خوبی داستان کارولین این بود که بعضی ها منتظر قسمت دومش هستند! خواستم قسمت دوم رو ننویسم و بعد از چند روز بنویسم که من و کارولین برای ماه عسل داریم میریم هاوایی. ولی خب ترسیدم دیگه بشم چوپان دروغگو و دیگه کلا حرفام رو باور نکنید. بقیه داستان همینه که میاد...

 

(این مکالمات انگلیسی بود. من فارسیش رو مینویسم.)

...توی این سرما چرا داری پیاده میری؟ میخوای برسونمت؟

از این کانادایی جماعت بعیده که کسی به کسی کار داشته باشه. فکر نکنم کسی کنار خیابون داره از سرما جون میده، بیان بالا سرش. کلا اینجا کسی به کسی کار نداره. حالا ما یه عمری تو ایران ماشین داشتیم، جلوی یک دونه دختر ترمز نزدیم بعد خدا رو می بینی توی اینجا یه دختر میاد و جلوی ما ترمز می کنه و میخواد ما رو سوار کنه، حتی اگه نیتش این باشه که من توی سرما پیاده راه نرم. اگه توایران بود باید 3 ساعت تعارف تیکه پاره میکردیم که نه مرسی بفرمایید شما و ... ولی همونجا در ماشین رو باز کردم و سوار شدم. اولین بار بود سوار BMW-X5 میشدم. سوار که شدم دنبال دکمه بالابر شیشه گشتم. تا دید دارم دنبال دکمه می گردم خودش شیشه رو برام بالا کشید.

  • مرسی که منو سوار کردی
  • خواهش میکنم. راه رفتن روی برف بهتر بود یا سواری با ماشین؟
  • خب، بعضی وقتا توی یک خیابون خالی راه رفتن روی برفها و شنیدن صدای له شدن برفها باحاله...

میخنده با صدای بلند. کلا اینجا دخترا مثل ایران محجوب نیستند. حالا این محجوبیت رو من بد تعبیر نمیکنم ولی مثلا هیچ وقت یه دختر ایرانی چند دقیقه بعد از آشنایی تون با صدای بلند نمی خنده. کلا اینا بچه باحالن و اهل کلاس گذاشتن و خانوم بودن نیستند. (ولی خب زن ایرونی تکه... اینو یادتون نره!)

  • توی U of M چی کار میکنی؟
  • درس میخونم
  • چی می خونی؟
  • مهندسی برق

بازم میخنده و میگه

  • بابا شماها دیوونه این (you are crazy!!) این رشته ها چیه میخونین از صبح تا شب باید درس بخونین..
  • پس چه کار کنیم؟
  • برین یه رشته ای بخونین همه اش حال باشه...
  • خودت مگه چی خوندی؟
  • من یه دو سالی اسپانیایی خودنم. یه مدت علوم اجتماعی زنان (Women sociology) بازم حال نکردم. الانم توی دپارتمان education درس میخونم. من اینجا فقط برای حال کردن درس میخونم.
  • خب واسه شما ها که سیتیزن هستید آره نه واسه ما اینترنشنال ها ...
  • راستی مال کجایی؟
  • می تونی حدس بزنی؟

ماشین رو می کشه کنار و یه جا وای میسته. عینک آفتابیش رو میزنه بالا و یک نگاهی به من می کنه و میگه:

  • فقط می تونم بگم Caucasian نیستی!

پیش خودم میگم، خسته نباشی! خنگول خانوم! برای اینکه ضایع نشه می خندم و میگم

  • دقیقا! من از ایران اومدم

یک لبخند میزنه. من نمی دونم ناشی از چی بود. چون این روزا در اینجا اسم ایران مساوی شده با اسم احمدی نژاد (بد نیست به عنوان یک آنتراکت برید و نتایج مجله تایمز رو در مورد مرد سال 2006 اینجا ببینید)

  • من از آسیایی ها خوشم میاد
  • هرگز اونطرفها رفتی؟
  • من هیچ وقت اونور اقیانوس نرفتم.
  • پس باید یه بار باید حتما اون طرفها رو ببینی...

دوباره راه می افته.

  • آره حتما! از وینیپگ خوشت میاد؟
  • ممممم. بد نیست. ولی فکر میکردم خیلی سردتر از این باشه

دوباره با صدای بلند می خنده

  • آره، آره! امسال هوا هم دیوونه شده. اصلا زمستون نیست.

دیگه رسیدیم به پارکینگ طبقاتی دانشگاه. یک کناری وایمیسته. دستکشش رو در میاره و با من دست میده.

  • اسمم کارولینه. خوشحال شدم دیدمت.
  • منم بهزاد هستم.

می خواد اسمم رو تلفظ کنه. یه کم سختشه. چون اینها معمولا «ه» اسم منو تلفظ نمیکنن. کمکش میکنم تلفظ کنه.

  • «بزاد» روز خوبی داشته باشی. توی دانشگاه می بینمت.
  • خوشحال شدم از دیدنت. بای

از ماشین پیاده شدم و به ساعتم نگاه کردم. ده و بیست و پنج دقیقه بود و حتما به کلاس می رسیدم...

 

کارولین (قسمت اول)

امروز صبح ساعت 30/10 کلاس داشتم. از صبح ساعت 8 بیدار بودم. ساعت 30/8 شهاب زنگ زد. احساس میکردم صداش رو فرم اومده و خوشحال به نظر میرسه. کمی گپ زدیم. ساعت 9 بود که حرفمون تموم شد. خلاصه نمیدونم کی ساعت شد 45/9 و اتوبوس رو چک کردم دیدم ساعت 10 و 3 دقیقه میاد و فاصله خونه تا ایستگاه هم 2 دقیقه پیاده است. پس 16 دقیقه وقت داشتم. دیدم ریشام کمی بلند شده، گفتم توی 5 دقیقه ریش ها رو بتراشم. خلاصه آقا خمیر ریش رو زدیم. اولین تیغ رو کشیدیم. قیییییییییییییییژ صورت رو خراشید و خون زد بیرون. خلاصه تو 5 دقیقه تراشیدیم ولی اون زخمی که همون اول بوجود اومد دیگه بند نمی اومد. تا به خودم اومدم دیدم ای دل غافل سات شده 10 و من لباس نپوشیدم. یه وقت خدایی نکرده فکر نکنید که من توی خونه لخت میگردم. نه! منظورم این بود که لباسهای بیرون رفتنم رو نپوشیده بودم. دیگه اتوبوس رفته بود و باید پیاده میرفتم. از خونه تا دانشگاه حدودا 20-25 دقیقه پیاده راهه و من اومدم بیرون ساعت 10/10 بود. از کوچه پشتی اومدم و از بزرگراه پمبینا هم رد شدم و افتادم اول خیابون مرکهام خاکی که اون آهنگ بهمن رو همیشه گوش میکردم و حالشو میبردم. امروز هم هوا هم سرد بود. نمیدونم چقدر بود، ولی فکر کنم نزدیک 10 درجه زیر صفر بود. دیگه داشت دیر هم میشد و شروع کردم به حرکت. این مرکهام خاکی وقتی برف میاد حسابی گِلی میشه و وقتی ماشین از کنارت با سرعت رد بشه، حسابی لباست رو گِلی میکنه. چند قدمی بیش نرفته بودم که دیدم یک ماشین داره از سر میاد. یک کم خودمو کنار کشیدم که گِل به لباسهام نپاشه. ماشین که به من رسید دیدم یک BMW X5 بود. پیش خودم گفتم اگه الان اِسی بود کلی حال میکرد. بعد دیدم کنار من ترمز زد. گفتم ای بابا لابد میخواد از من آدرس بپرسه و من فقط آدرس خونه خودمون و دانشگاه رو بلدم. شیشه سمت شاگرد که رفت پایین دیدیم به به یک فرشته خانم بسیار زیبا روی بلوند با یک عینک آفتابی پشت فرمون هستند. آماده بودم که سوال بپرسه. بر خلاف انتظارم سوالش راجع به آدرس نبود...

ایشالا بقیه داستان امروز رو روزای دیگه مینویسم براتون...