-
هفتمین سالگرد اجازه
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1392 20:41
کوهو میذارم رو دوشم رخت هر جنگو می پوشم موجو از دریا می گیرم شیره ی سنگو می دوشم میارم ماهو تو خونه می گیرم بادو نشونه همه ی خاک زمینو می شمارم دونه به دونه اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره ... و اینک خاطره آن روز مقدس 7 ساله شد.
-
کالیفرنیا
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1392 02:15
دو هفته پر از فراز و نشیبی را داشتیم و بعد از بالا و پایین شدن های فراوان تصمیم گرفتیم به کالیفرنیا نقل مکان کنیم. حدود یک ماه و نیم دیگر باید کار جدید را در آنجا شروع کنم. امیدوارم این انتخاب برای ما و خانواده ما پر از خیر باشد. برای بار پنجم شهری را که مدتی در آن زیسته ام را ترک می کنم و به جایی جدید می روم. با...
-
خواستن یا نخواستن؟
جمعه 18 بهمنماه سال 1392 22:38
گاهی اوقات چقدر سخته که بین دو جا برای خواستنت دعوا باشه ولی اونجایی که ته دلت دوست داری باشی سر نخواستنت. در یک سال اخیر که آمدم دالاس و برای سامسونگ کار می کردم، به طور موازی تلاش کردم برای هیات علمی دانشگاه های ایران هم اقدام کنم. دانشگاه امیرکبیر علیرغم وعده ها و وعیدهای فراوان به من روی خوش نشان نداد و آن استاد...
-
نوشته هایم برای علی
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 01:12
چند وقتی است برای علی در جایی خصوصی می نویسم. دوست دارم بداند که در این سن و سالم برایش چه حرفهایی داشته ام. یک روزی این نوشته ها را به دستش می رسانم اما اگر فقط و فقط یک جمله را می خواستم برایش بنویسم و به دستش برسانم این بود. «علی جان! مادر تو یک فرشته است! همین».
-
نوروز
چهارشنبه 18 دیماه سال 1392 20:36
خبر خوب برایم اینکه امسال بعد از 8 سال نوروز را در ایران خواهم بود و انشاالله به اتفاق خانواده آنرا جشن خواهم گرفت. علی هم انشاالله اولین نوروزش در ایران و کنار پدربزرگ و مادربزرگش را خواهد دید. برای دیدن عزیزانم لحظه شماری می کنم.
-
جام جهانی و آرزوهای ما
شنبه 16 آذرماه سال 1392 18:07
دیروز بالاخره قرعهکشی مسابقات جام جهانی انجام شد و ایران در قرعهای متوسط-یعنی نه خیلی سخت نه خیلی آسان- به آرژانتین و نیجریه و بوسنی برخورد کرد. از دیروز واکنشهای مختلف را در این باره در شبکه های اجتماعی خواندم و به نظرم بعد احساسی اکثر ایرانیان فعال شده و از احتمال صعود ایران صحبت میکنند. کسی از مقایسه گروه ایران...
-
غم 6 ساله
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 20:22
دو دل بودم بنویسم یا ننویسم. بعضی چیزها حتی اگر بدونی همه حواسشون هست بازم نوشتن ازش دلهره آوره. متاسفانه روزگار بدون شروین 6 ساله شد. :(
-
از متن نامه یکی از اساتید که به من خیلی لطف دارد
جمعه 1 آذرماه سال 1392 20:58
«...باری متاسف شدم که تنگ نظری ها نگذاشت کشور از شما بهره بگیرد. بنده تلاش کردم ولی باندهایی هستند قدرتمند!..»
-
شب عاشورا و محفل ما
جمعه 24 آبانماه سال 1392 06:40
هیچ وقت فکر نمی کردم روزی پیش بیاید که خانه ما میزبان مجلس عزاداری امام حسین (ع) شود. به طرز ناگهانی شرایط جوری پیش رفت که شب عاشورا در خانه بسیار کوچکمان میزبان حدود 30 نفر از عزاداران امام حسین (ع) بودیم. راستش توفیقی بود که خوشحالم نصیب خانواده ما شد. شب خوبی بود و محفل با صفایی بود. خدا همه کسانی را بانی خیر شدند...
-
باز هم محرم
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 07:20
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست باز هم محرمی دیگر از راه رسید و فرصتی برای فکر کردن و اندیشیدن. همیشه برای من سوال پیش می آید که اگر در موقعیت مشابهی نظیر سال 61 هجری قرار می گرفتم چه می کردم. داستانهای مردم کوفه را که می خوانم خودم را بد جوری شبیه آنها می بینم. آدمهایی که...
-
دوچرخه سواری
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 04:59
از خدا که پنهون از شما چه پنهون که حدود 1 ماه و نیمی هست جدی دوچرخه سواری می کنم. جدی یعنی هفته ای بیشتر از هفتاد هشتاد کیلومتر. اولهاش آدم فکر می کنه چه سخته ولی بعد می بینم هنوز خیلی مونده تا واقعا سخت بشه. بعضی ها هستند همین مقدار راه رو توی یک روز میرن. یک روز هم دوچرخه ای اجاره کردیم و به همراه بانو و علی سه تایی...
-
علی
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 02:58
امروز دیدم تو جیمیل ۲۰ تا درفت ایمیل دارم. خیلی تعجب کردم. یه سریشون فقط ایمیل خالی بود. یه سریشون شامل یه مشت حروف رندوم و یه سریشون فوروارد کردن ایمیلهای تبلیغاتی بوده. هر چی فک کردم یادم نمیاومد این کارای جفنگ رو کرده باشم بعد که خوب فک کردم یادم افتاد دیروز حدود ۲ دقیقه علی رو با لپتاپ تنها گذشتم! از دستش...
-
شرکت بوش
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 19:05
در خانه پدری ما یخچالهایمان از برند «بوش» بود. بابام بیشتر ابزار برقی اش را هم از همین برند خریده بود. این شرکت غول پیکر آلمانی بنابر گزارش منتشره در سال 2011 بزرگترین تولید کننده قطعات ماشینی در دنیاست. روز جمعه استادی از دانشگاه میشیگان برای سخنرانی به شرکت آمده بود. ظهر که برای ناهار بیرون بودیم از هر دری صحبت شد....
-
رهایی
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 18:16
بعد از گذشت نزدیک 4 ماه از عمل جراحی زانو، دیروز از دکتر معالجم چراغ سبز گرفتم که زانوم کاملا دوران نقاهت رو پشت سر گذاشته و به فعالیتهای عادی ورزشی می تونه برگرده. دیشب از خوشحالی رفتم و بعد از 4 ماه مسیر 4 کیلومتری دور خونه رو دویدم و پیاده روی کردم. خیلی خیلی زود خسته شدم ولی احساسش خیلی خوشحال کننده بود. صبح هم با...
-
حرفهای خودمونی برای هفت سال اخیر
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 09:00
امشب لپتاب باز جلوم بود و نگاهی به این وبلاگ می کردم. دیدم این وبلاگ هم در مرداد امسال 7 ساله شد. گر چه در سالهای اخیر تعداد نوشته هایم کمتر شده اما اینجا برایم یکجور دفتر خاطره نویسی آنلاین شده تا چیزهایی که می خواهم عمومی باشد را ثبت کنم. برای علی گاه گداری یادداشت های خصوصی هم می نویسم تا وقتی سواد دار شد آنها را...
-
ما به چوب رسیدیم
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 10:45
خارجیها هر سالی را که زن و شوهری با هم طی می کنند به ماده ای تشبیه می کنند. این تشبیه در واقع میزان استحکام، قدمت و ارزش رابطه این دو نفر را نشان می دهد. به عنوان مثال: سال اول- کاغذ سال دوم- کتان سال سوم - چرم سال چهارم - پارچه ابریشمی سال پنجم - چوب سال ششم - آهن سال هفتم - مس سال هشتم - برنز سال نهم - سفال سال دهم...
-
عید فطر
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 21:26
عید فطر از آن عیدهایی است که هم روزه داران خوشحالند و هم غیر روزه داران! روزه داران خوشحال از اینکه یک ماه به تکلیفشان عمل کردند و غیر روزه داران هم از این خوشحال که حالا با خیال راحت و بدون عذاب وجدان می توانند بخورند. امسال سال نسبتا سختی برای روزه داری برای من بود. روزهای طولانی و گرمای تابستان. اما نهایتا خداوند...
-
حسن روحانی آمد
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 05:54
بعد از 8 سال کسی سکان مدیریت کشور را بر عهده گرفت که حداقل در کلام ما را شرمنده دنیا نمی کند. این جمله که می گوید اگر خواستار تعامل هستید با ما از تکریم سخن بگویید نه تحریم حرف زیاد دارد. امیدوارم که حرف حسن روحانی با کلامش همخوانی داشته باشد و در عمل هم بتواند راهکارهایش برای خروج کشور از بحران را به خوبی پیش ببرد....
-
کهولت
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 19:33
در لغتنامه در معنای کهولت نوشته : « دوموشدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن.» بنده در 33 سالگی دچار کهولت شدم.
-
علی یک ساله شد
جمعه 7 تیرماه سال 1392 07:15
یک سال خیلی شیرین گذشت و علی کوچک ما یک ساله شد. پسر نازنینم تولدت مبارک.
-
نیمه شعبان مبارک
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 08:44
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
-
حسن روحانی
شنبه 25 خردادماه سال 1392 20:30
بعد از مدتها یک خبر امیدوار کننده. حسن روحانی رئیس جمهور شد. امیدوارم با تدبیر و خرد وضع کشو را از این بحران و رکود خارج سازد. برای ایشان و همه مردم کشورم آرزوی موفقیت دارم.
-
انتخابات
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 08:00
امسال انتخابات ایران را زیر نظر دارم. ایران در شرایط سختی است. امسال به نتیجه نرسیدم که باید کسی را به شرکت در انتخابات تشویق کنم یا نه. اما اگر دکتر عارف به نفع حسن روحانی کنار نرود، به ایشان رای خواهم داد. امیدوارم با روی کار آمدن امثال ایشان عقلانیت و تخصصی گرایی بار دیگر به کشورمان بازگردد.
-
سیاتل
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 07:57
چند روزی مسافرت بودیم. رفته بودیم شهر زیبای سیاتل در شمال غرب آمریکا. یکی از دوستان محمد را که فقط یک بار دیده بودم را هم دیدم. با اصرار ما را دعوت کرد خانه شان. آنچنان برخورد گرمی با ما داشتند که باورم نمیشد فقط قبلا یک بار خودش را دیده ام. با علی و زهرا خوش گذشت. سیاتل به غایت زیباست. شهری است که من را خیلی یاد شمال...
-
برای بابا
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 18:06
-
بعد از عمل
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 20:27
بعد از عمل می نویسم. الان برگشتم خانه. همه چیز خوب مرتبه. چند روزی طول می کشه تا سرپا بشم ولی همه چی خیلی خوب و مرتب پیش رفت.
-
جراحی زانو
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 07:23
حدود ۴ سال پیش در یه بازی فوتبال زانوم آسیب دید. تو این ۴ سال با فیزیوتراپی خیلی تلاش کردم که زانوم رو بهتر کنم که کمی بهتر شد اما هیچ وقت خوب خوب نشد. این اواخر دردش کمی بیشتر شده بود و تصمیم گرفتم بالاخره زانوم رو عمل کنم تا دیگه واقعا این بار خوب بشه. فردا صبح زود عمل جراحی رو زانوم رو انجام میدم. این اولین...
-
روز مادر مبارک
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1392 20:02
امسال زهرا هم در روز مادر به جرگهٔ مادران پیوست. مبارک بر همه مادران خوب دنیا.
-
بارسلونا
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1392 07:44
راستش آخرین باری که یک بازی فوتبال را توانستم کامل ببینم بازی اسپانیا و ایتالیا در فینال جام ملتهای اروپا بود. آن روز علی سه روزش بود و بعد از آن هیچ وقت نشد که فوتبالی را ببینم. دیروز بازی بارسلونا و بایرن بود که بارسا با 4 گل به زانو در آمد. من چون سر کار بودم نشد بازی را ببینم. توی آزمایشگاه بودم وقتی برگشتم مدم...
-
در ستایش تواضع
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 11:09
تواضع ز گردن فرازان نکوست گدا گر تواضع کند خوی اوست نظامی