مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

لحظه حقیقت

همه ما، هزاران چیز داریم که در وجودمون پنهان کرده ایم. بنا بر اعتمادمون به افراد مختلف قسمتهایی از این چیزها و یا به عبارتی رازها را مکشوف می کنیم. اما حتی به نزدیکترین و صمیمی ترین آدم هم که برسیم، بازهم رازهای ناگفته ای هست که به هیچ کس نمی شود گفت. گفتن بعضی ها را مصلحت نمی دانیم. از فاش شدن بعضی ها وحشت داریم و بعضی ها حتی می تواند در صورت بر ملا شدن روابط و زندگی های ما را تحت تاثیر بگذارد. اما امان از روزی که برای فاش شدن رازت اراده ای نداشته باشی و بدانی که رازت در حال بر ملا شدن است. آن روز روز سختی است. قاعدتا در این دنیا آن را تجربه نمی کنیم اما خداوند به ما خبر رسیدن چنین روزی را در جهان آخرت داده است. در سوره طارق آیه 9 می فرماید: یوم تبلی السرائر.

خوب که فکر می کنم می بینم که بسیار سخت است. لحظاتی در زندگی هست که خودمان را تنها می یابیم و دست به کارهایی می زنیم که با سرپوش گذاشتن بر روی آن وجدان را به گونه ای راضی می کنیم. اما این روز که برسد دیگر سرپوشی وجود نخواهد داشت و هر کاری را به عینه می توان دید.

 

گر پرده بر افتد نه تو مانی و نه من.

 

اما این بحث از ویدیوی پر سر و صدای برنامه «لحظه حقیقت» که در آن دختر جوانی به خیانتهایی که در حق شوهرش کرده مجبور به اعتراف می شود در ذهنم جرقه زد. دیدن این ویدیوی جنجالی (و یا حتی بشه گفت جعلی و نمایشی) رو توصیه می کنم نه اینکه بخواهیم ازش راجع به آمریکا و وضعیت خانواده در این کشور نتیجه ای بگیریم یا بحث کنیم. بلکه یک بار دیگر یاد آیه شریفه را زنده کنیم که روزی اینچنین در مقابل رازهای آشکار شده قرار می گیریم و آن روز شوی تلویزیونی نیست که با تمام شدن سوالات کار تمام شود. آن روز در مقابل یک به یک آن رازهای درونی مسئولیم.

ای قلم

امروز یه نجوای معروفی که بعضی جمعه ها غروب از تلویزیون پخش میشد به دستم رسید. شعر به زبان ترکیه اما به نظرم اصلا لازم نیست زبان ترکی دونست تا معنی این شعر رو فهمید. آخ که چقدر دلم می خواست الان جلوی تلویزیون توی تهران نشسته بودم و این رو بعد از اذان مغرب می شنیدم و کمی از اون بار جمعه غروب کم میشد. «یا امام زمان گَل اماندی...»

 

ای قلم سوزلرینده اثر یوخ
آشنادن منه بیر خبر یوخ

 

گلدی بو جمعه ده گِشده آلله
فاطمه یوسفینن خبر یوخ

 

مقاله ای از بهزاد رضوی

امروز داشتم مقاله ای از بهزاد رضوی می خوندم که در قسمت نتیجه گیری جملاتی رو نوشته بود که به نظرم بسیار نوستالژیک میومد. یک حس رمانتیک می تونه در یک مقاله علمی هم وجود آدم رو تحت تاثیر بگذاره. بهزاد رضوی که نقش به سزایی در تحولات علمی اون زمان داشت حالا با ظهور تکنولوژی های جدید یادی از اون موقعها می کنه. زیبا بود و دلنشین.

 

Todays development of 60-GHz CMOS transceivers is reminiscent of the challenges that faced 5-GHz wireless LAN circuits in the late 1990 s: the intrinsic speed of the then-available transistors was inadequate, and no significant commercial value had been identified. Nonetheless, if 60-GHz transceivers follow the fate of their 5-GHz counterparts, both of these issues will be resolved in the near future.

روز سعدی

هر وقت صحبت شعر و شیراز میشه نا خود آگاه یاد حافظ می افتیم و بعد اگر قرار شود نفر دومی را به یاد بیاوریم سعدی است. حال آنکه بر اساس دانشته های من عاشقانه ترین غزل های ادبیات ما متعلق به سعدی است. در هر حال بی مناسبت ندیدم به مناسبت روز سعدی غزل زیبایی از سعدی را بنویسم و یاد این شاعر بزرگمان را گرامی بدارم.

 

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی

که به دوستان یکدل سر دست برفشانی

دلم از تو چون نرنجد که به وهم در نگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکر دهانی

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی

غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم

تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم

عجبست اگر نسوزم چو بر آتشم نشانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث، جز تو گفتم

همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

دل عارفان ربودند و قرار پارسایان

همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم

که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی

مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم

خبرش بگو که جانم بدهم به مژدگانی

مده ای رفیق پندم که به کار در نبندم

تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد

نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی