مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

عاشق تر از عشق

اگرچه جای دل ، دریای خون در سینه دارم

ولی در عشق تو ، دریایی از دل کم میارم

اگرچه روبرویی ، مثل آیینه با من

ولی چشمام بسم نیست ، برای سیر دیدن

نه یک دل نه هزار دل ، همه دلهای عالم

همه دلها رو میخوام ، که عاشق تو باشم

..تویی عاشق تر از عشق ،تویی شعر مجسم

تو باغ قصه از تو ، سحر ، گل کرده شبنم

تو چشمات خواب مخمل ، شراب ناب شیراز

هزار میخونه آواز ، هزار و یک شب راز

میخوام تو رو ببینم ، نه یک بار

نه صد بار ، به تعداد نفسهام

برای دیدن تو ، نه یک چشم

نه صد چشم ، همه چشمها رو میخوام

...تو رو باید مثه گل ، نوازش کرد و بویید

با هر چی چشم تو دنیا ، فقط باید تو رو دید

تو رو باید مثه ماه ، رو قله ها نگاه کرد

با هرچی لب تو دنیاست ، تو رو باید صدا کرد

میخوام تو رو ببینم ، نه یک بار

نه صد بار ، به تعداد نفسهام

برای دیدن تو ، نه یک چشم

نه صد چشم ، همه چشمها رو میخوام

خداحافظ محمد حسن...

امروز خبر شنیدن استعفای انصاری فرد از مدیر عاملی پرسپولیس خیلی ناراحتم کرد. نه اینکه بخوام بگم انصاری فرد بهترین مدیر عامل پرسپولیس بوده و هست، نه اینکه بخوام بگم انصاری فرد منجی پرسپولیس بود و هست، حرف من اینه که شرایط رو آنقدر بر محمد حسن سخت کردند که استعفا داد. انصاری فرد با سیاستهای بلند پروازانه خودش به پرسپولیس خدمات شایانی کرد. اگر انصاری فرد 2-3 سال دیگه مدیر عامل می موند و می تونست سیاست خودش مبنی بر حاشیه زدایی و استفاده از مربیان با دانش دنیا رو پیاده کنه، شک ندارم که پرسپولیس قدرت بی بدیل فوتبال ایران میشد. در این فوتبال سیاسی که هیات مدیره را رجال سیاسی که همه و همه پرونده های بسیار تاریکی هم در عرصه سیاست دارند، بیشتر از این جای انتظار نیست. در هر حال مرد صبور فوتبال پرسپولیس رفت، کسی که به تمام معنا سعه صدر داشت، کسی که با آرامش خودش آرامش رو به پرسپولیس آورد، کسی که دوباره به پرسپولیس شخصیت بخشید و این جامعه نخبه کش یکی دیگه از نخبه هایش را از صحنه به در کرد...

غاز

این روزا که هوا بهتر شده، غازهای وحشی هم پیداشون شده و صبحها توی راه خونه به دانشگاه معمولا چند تا غاز وحشی می بینم که چندان وحشی نیستند و از آدمها هم نمی ترسن و به خوبی کنار آدما راه میرن و زندگی میکنن ولی نا خود آگاه هر روز یاد اون جوک بچگی هام می افتم که یارو داشته غاز به دست راه می رفته که یه نفر میاد بهش میگه آقا خرت چند؟ یارو میگه بابا جان این خر نیست، غازه. جواب میشنوه منم با تو نبودم با غازه بودم!

فریاد

 

 نمی دونم چرا خالی از حس نوشتنم و بازم نمیدونم چرا این شعر رو دوست دارم الان بخونم و اینجا بنویسم.

 

مشت میکوبم بردر

پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان

من به تنگ آمده ام ازهمه چیز
بگذاریدهواری بزنم

هان با شما هستم

این درهارابازکنید
من به دنبال فضائی میگردم

لب بامی سرکوهی
که درآنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند
ازشما خفته چند چه کسی می آید با من فریاد کند؟

راز همیشگی

حس همیشه داشتنت، نه عشق و دلبستگیه
نه قصه گسستنه، نه حرف پیوستگیه
عادت و عشق و عاطفه، هر چه لغت تو عالمه
برای حس من و تو، یه اسم گنگ و مبهمه
تو این روزای بی کسی، اگه به دادم نرسی
یه روز میای که دیر شده، نمونده از من نفسی
خواستن تو برای من، فرا تر از روح و تنه
راز همیشگی شدن، همیشه از تو گفتنه
اگر تو مهلتم بدی، مهلت مرگو نمیخوام
با تو به قصه میرسم، همراه لحظه ها میام
عادت و عشق و عاطفه، هر چه لغت تو عالمه
برای حس من و تو، یه اسم گنگ و مبهمه
تو این روزای بی کسی، اگه به دادم نرسی
یه روز میای که دیر شده، نمونده از من نفسی
همیشه عاجزه کلام، از گفتن معنی ناب
هیچ عاشقی عاشقی رو، یاد نگرفته از کتاب
عادت و عشق و عاطفه، هر چه لغت تو عالمه
برای حس من و تو، یه اسم گنگ و مبهمه
اگه تو مهلتم بدی، مهلت مرگو نمیخوام
با تو به قصه میرسم، همراه لحظه ها میام
تو این روزای بی کسی، اگه به دادم نرسی
یه روز میای که دیر شده، نمونده از من نفسی