...مصاحبه با شرحی از لوله کشی ها و البته نقاشی های مصاحبه شونده شروع میشه. شروع به حرف زدن می کنه و نقاشها و لوله کشهای خبره به حرفهاش گوش میدن و سعی می کنند سوال بپرسند و مهارتش رو بسنجند. بعد که تموم میشه نوبت مصاحبه های تک به تک میشه. اول رئیس کل تاسیسات که همه نقاشها و لوله کش ها و برقکارها و ... زیر دستش کار می کنند میاد و یه کم توضیح میده که این شرکتشون زیر مجموعه یه شرکت خیلی بزرگیه که الان غول شرکتهای تاسیساتی شده. بعد هم چهار تا سوال کلی می کنه و میره. نوبت به نفر بعدی می رسه. یک مدیر لوله کش بد اخلاق. شروع می کنه از سایز لوله ها و کمی جزئیات می پرسه که نقاش کمابیش جواب میده اما یه سری چیزا رو هم نمی دونه. اون میره و یک لوله کش جوان میاد. شروع می کنه از جزئی ترین چیزایی که می تونه سوال کردن. از زانویی، از واشر، از خیلی چیزای جزئی. بدیش اینه که این لوله کش مصاحبه کننده خیلی روی این جزئیات گیر میده و مصاحبه خیلی خوب از آب در نمیاد. اون میره و وقت نهار میشه. به همراه رئیس کل با بقیه گروه همگی میرن یه رستوران نزدیک و دلی از عزا در میارن. نوبت راند بعد از ظهر میشه. یکی از مدیران رده بالا میاد. به نظر میاد کارش بینابینه و از نقاشی و لوله کشی توامان سر در میاره. مصاحبه با اون که اتفاقا خیلی طولانی میشه خیلی خوب پیش میره. نقاش نفس راحتی می کشه و مصاحبه های بعدی رو با اعتماد به نفس خوبی پشت سر می گذاره. یکی از یکی بهتر. خلاصه بعد از یک مصاحبه مفصل 6-7 ساعته. بهش میگن خسته نباشی. بفرما بعدا خبرت می کنیم که برای کار لوله کشی می خوایمت یا نه.
نقاش بر می گرده و از عملکرد خودش راضیه. مهم این نبود که چقدر به لوله کشی وارده. مهم این بود که به تیم مصاحبه کننده نشون داد که دست به آچاره و اگه تا حالا بیشتر قلم مو دستش گرفته، می تونه از این به بعد آچار فرانسه بیشتر دستش بگیره.
احتمالا این داستان ادامه دارد.
:) جالبه...لطفاً ادامه :)
آقا تند تند بنویس ما موندیم اول آخرشو بخونیم بعد بیایم اولش یا وسطشو باید اول بخونیم بعد آخری بعد اولی...