مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

جدایی نادر از سیمین

هفته پیش فیلم جدایی نادر از سیمین را دیدیم. انتظار من از فیلم بر اساس اخبار و شواهد بسیار بالا بود. داستان فیلم موضوعی بود که جناب فرهادی-که علاقه زیادی به فیلمنامه هایش دارم- در درباره الی به آن پرداخته بود یعنی پنهان کاری از یکدیگر و عواقبش. نمی دانم چرا این فیلم چندان به من نچسبید. فیلم سعی داشت به طرز اغراق شده ای حس دلسوزی را به بیننده القا کند که حتی چشمهای من پر از اشک میشد. موضوع فیلم و بازی بازیگران در مجموع خیلی خوب بود اما فیلمنامه به پرسشهایی که در ذهن بیننده القا میشد مثل موضوع مهمی چون علت طلاق نادر و سمین پاسخی نمی داد. در کنار آن، بعضی جاها علت رفتار شخصیتها را با توجه به سوابقی که از آنان معرفی میشد چندان منطقی نمی نمود. در مجموع فیلم خوبی بود اما فکر نکنم حاضر باشم بار دیگر آنرا ببینم در حالیکه آثار قبلی آقای فرهادی را هر لحظه حاضرم دوباره ببینم و لذت ببرم. 



نظرات 2 + ارسال نظر
م ه ر د ا د دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ

این فیلم رو من خیلی وقت پیش دیدم و خوب خیلی دوستش داشتم...چون شخصیت خوب و شخصیت بد نداشت! و همه ی آدمها همون آدمهای واقعی بودن... این خیلی نکته ی خوبی بود به نظرم. من فکر میکنم جایی که میگفت سیمین میخواد بره از ایران و از اینجا دل بکنه و بره شاید یه نوعی بهونه طلاق بود و خوب محوریت موضوع تغییر کرد...
و خوب نکته مهم شاید در سو تفاهم هایی بود که پیش اومد که چرا اصلاً این اتفاق افتاد و قضیه 50 هزار تومانه که سیمین به کارگره واسه پیانو داد و دعوا نادر با خدمتکار از اینجا شروع شد و باقی داستان که همه ی اینها از یکسری سو تفاهم بود...
اینها شخصیت های واقعای بودن و خوب این خیلی خوب بود... آدم خیلی بد و آدم خیلی خوب نداشت

من قبول دارم که شخصیتها خوب و واقعی بودند اما مثلا نشان می داد که اختلاف زن و مرد در ابتدا بر سر پدر نادر است که نادر حاضر نیست به خاطرش بیاید اما در آخر داستان وقتی لباس سیاه نادر و سیمین را در صحن دادگاه می بینیم می فهمیم که پدر نادر مرده است و ظاهرا مانع آنها برای مهاجرت به خارج رفع شده است اما باز می بینیم که آنها از هم طلاق می گیرند. پس به بیننده القا می شود که اختلاف این دو اسای تر از بهانه پدر بوده که اصلا به آن پرداخته نمی شود.

نادر در فیلم آدم منضبط و اخلاقگرا و اصولگرایی است. این را در روش برخورد با دخترش و تربیتش هم به کار می گیرد اما معلوم نمی شود چنین انسانی چطور حاضر شده از ابتدا مدارک مهاجرت را به همراه سیمین پر کند و اگر آن موقع مصمم بوده و حالا پشیمان شده دلیلش را توضیح نمی دهد.

فیلم جاهایی بسیار بیشتر از حد سعی می کند اشکمان را در بیاورد. صحنه ای که دخترک با شیر کپسول اکسیژن بازی می کند و پدر نادر حالش متغیر می شود چه چیزی را نشان می دهد جز ایجاد ترس و استرس زیاد در بیننده که به نظرم آقای فرهادی بسیار در آن زیاده روی کرده است.

یا صحنه آخری که شیشه ماشینشان شکسته و به حانه بر می گردند. نشان از چیست؟ نشان از اینست که قشر پاین دست شهر که بنا بر ادعای شهاب حسینی در این فیلم (اسم بنقش از ذهنم پریده است) اجازه حرف زدن نیافته وگر نه حرف برای گفتن زیاد دارد دست آخر یاغی است و بی منطق شیشه می شکند؟ چرا کارگردان اصلا چنین چیزی را در فیلم گنجانده و نشان چیست؟

در فیلم درباره الی وقتی الی غرق شده بود هیچیک از آدمهای فیلم حقیقت بلایی که بر سر الی آمده بود را نمی دانستند و مدام به حدس و گمانه زنی مشغول بودند. اما در این فیلم جایی که کارگر زن تصادف می کند را خودش دیده بود و بنابراین از حقیقتی با خبر بود که همه اعمال و تصمیم گیری هایش را متاثر می کرد اما فرهادی با پنهان کردن این صحنه و رفتارهای متناقض زن مذهبی سعی می کرد ما را حیران کند تا به هر یک از بازیگران حق بدهیم از منظر خودشان درست فکر کنند و عمل کنند. باز هم علت این کارش در یک فیلم درام اجتماعی (و نه فیلم پلیسی) نفهمیدم.

از این پرسش ها چند تای دیگه هم هست و اینها مجموعا باعث می شود که فیلم را اگر چه خوب و خوش ساخت است فیلمی عالی ندانم

م ه ر د ا د سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ق.ظ

من خیلی وقت پیش این فیلم رو دیدم و به نظرم سخته که بتونم سریع به یاد بیارم همه ی این صحنه ها رو ولی به نظر من سه فیلم "چهارشنبه سوری"-"درباره الی"-"جدایی نادر از سیمین" به نوعی تکمیل کننده همدیگه هستند، چون هر سه تاشون مضمون دروغ رو به نوعی دارن به یک شیوه ای بیان میکنند...
من فکر میکنم دیدگاه این فیلم با دیدگاه درباره الی فرق داشت... در درباره الی بیان مداوم اینکه آدم دروغ بگه چه خوبی ها و بدی هایی داره اشاره میشد ولی این فیلم بیشتر راوی قضیه بود و ضمن اینکه در فیلم درباره الی همیشه استرس اینکه الی زنده هست یا فرار کرده وجود داشت و... ولی در این فیلم اون اتفاقی که باید میفتاد افتاده بود و حالا روایت کننده موضوع بود...
دروغ چیزی که شاید در جامعه ی الآن رایج هستش متاسفانه...
من بیشتر نقش یک راوی از یک قضیه رو میبینیم. من فکر میکنم مثلاً در شکسته شدن شیشه ماشین بیش از هر چیز دیگه ای نشان از تصمیمات آنی و بدون اندیشه شهاب حسینی بود، چون این دعوا رو روز اول در بیمارستان هم میبنیم، یا مثلاً تو دادگاه به قاضی میگه من رو از حبس میترسونی برو از خدا بترس یا ترسوندن معلم مدرسه میدیدیم، این بیشتر به نظر من بیان کننده زود جوش آوردن دو تیپ آدم مختلف بودن شاید دلیلی بر یاغی بودن یا... نداره ولی خوب به نظر من این صحنه ها در رفتار جنوب شهری خیلی بیشتر دیده بشه...
من فکر میکنم این فیلم پیام نداره و بیان کننده موضوع هستش و این رو به تماشاچی وا میگذاره و شاید جذابیتش هاش همینچا باشه، مثلاً درباره صحنه ی آخر چه برداشتی میشه کرد؟ خبرنگار روزنامه پرتیراژ آلمانی «دی ولت « از فرهادی می‌پرسد: دقیقا چه کردید گرفتار سانسور نشوید؟ فرهادی در جواب می‌گوید: نکته اصلی این است که هیچ پیام یا بیانیه‌ای نمی‌دهم! ارزش‌گذاری نمی‌کنم و موضع نمی‌گیرم بلکه کاملاٌ به تماشاگر وا می‌گذارم که چه برداشتی می‌کند. به هر حال نکاتی که تو بهشون اشاره کردی رو نمیتونم نادیده بگیرم، گرچه شاید یکبار دیگه باید فیلم رو ببینم سرفرصت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد