از اول هفته ای که گذشت در شرکتی در تورنتو مشغول به کار شدم. خیلی تند و سریع این کار جور شد و هنوز نتوانسته ام درسم را تمام کنم. اصولا در پایان هر سه مقطع تحصیلی ام چنین اتفاقی افتاد و عملا قبل از فارغ التحصیلی مشغول کار شدم و این معمولا کار را برای تمام کردن درس کمی مشکل می کند اما به امید خدا از پسش بر خواهم آمد. هنوز خانه مان واترلو است اما قصد داریم از چند هفته دیگر اسبب کشی کنیم . بریم در خانه ای در تورنتو. صبحهای زود سوار اتوبوس می شوم و مسیر 90 کلیومتری واترلو تا تورنتو را که توام با ترافیک بسیار زیاد است طی میکنم و بالعکس. زندگی جدید نسبتا جالب است هر چند سفرهای هر روزه به تورنتو کمی خسته ام می کند اما حضور در قلب شهر تورنتو به من انرژی زیاد می دهد. شهر شلوغ است و آسمانخراش بسیار بلند دیدن آسمان را سخت می کند. مردم در تکاپو هستند و بر خلاف شهر کوچکی که تا کنون زندگی می کردیم شهر زنده و پر خروش است. از تورنتو و کارم و سایر چیزهایی که اتفاق می افتد بیشتر خوام نوشت.
به سلامتی... ما منتظریم :)
چقدر برام عجیبه که شهر بزرگ دوست داری.. یعنی در مقایسه با شهر کوچیک. این روزها همش در فکر اینم که چقدر دلم یه شهر کوچیک می خواد بدون شلوغی بوق و ماشین و آلودگی و استرس شهرنشینی..
آدما معمولا حوس اون چیزی رو میکنند که در دسترسشون نیست فعلاْ...
بهزاد جان خوشحالم که داری تجربه های جدید را مرور میکنی راستی این مسیر را مجبوری با ماشینت طی کنی؟
الآن وقت کسب تجربه های جدید است و تماس با حجم های متفاوت. حتما این رنج را تحمل کن.
راستش تهران بزرگه و منتجربه زندگی در تورنتو را نداشتم اما از بی نظمی ها آدم در رنجه ولی من هم چون تجربه شهر های کوچیک را دارم بیشتر به شهر های کوچک هر چند بی نظم دلخوشم