چند روزی است که دفتر ما را در دانشگاه جابجا کرده اند. به یک اتاق دیگر رفته ایم و علیرغم اینکه از اتاق قبلی بهتر نیست ولی حداقل حسنش این است که پنجره دارد. چیزی که خیلی از دفترهای کار در دانشگاههای کانادایی وجود خارجی ندارد. از دیروز آسمان با ریزش برف مداوم فرا رسیدن زمستان را اعلام رسمی کرد. از کنار میزم که خوشبختانه کنار پنجره است مدام رقص برفها را از آسمان که با آمدن هر بادی به سویی می روند را تماشا می کنم. هوا سرد شده است و گاهی صدای زوزه باد در گوشمان می پیچد. فصلی دگر رفت و زمستانی دیگر آمد. هر چند زمستان هم زیباست ولی زمستان معنایش انتظار است. انتظاری برای بهار. با خودم می پرسم با پایان این زمستان بهار سبز از راه می رسد؟
موفق باشی پسر
بهزاد از استاد پایور بنویس...
از ۱۶ آذر بنویس...
از گاز اشک آورهایی که زدن...
از کتک هایی که زدن...
از بی حرمتی ها...
از دستگیری دانشجوها در روز ۱۶ آذر!
دوباره غم دانشگاه رو فراگرفت...
هوای دانشگاه بس ناجوانمرده سرد است...
سلام.
ولی به نظر من زمستون خیلی بهتر از بهاره.
بهار مثل یه دروغیه که هممون با اینکه میدونیم دوروغه ولی دوسش داریم و می خوایم باورش کنیم.
ولی زمستون سفیده سفیده.
بدون هیچ دروغ و دورنگی.
موفق باشی.
آری امید بهار سبز است
آری ایمان به بهار سبز است
آری عشق به سبزی و بهار است
شنیدم ۲۱ دی بهار میاد...شاید