این چند روزه اینقدر از مرگ و رفتن عزیزان نوشتم که شاید برای همه کسانی که لطف می کنند و می خوانند خسته کننده باشد. خواستم یک چیز جدید با حال و هوایی جدید بنویسم که دوباره تقویم چرخید و چرخید تا به 6 آذر رسید. دو سال از آن روز لعنتی و دو سال از پر کشیدن «شروین» گذشت. دو سالی که هنوز کامهای همه ما و خصوصا دایی مهدی از این اتفاق تلخ است. در طی این دو سال بعد از آن حادثه تلخ، دو سه باری به خانه دایی مهدی رفتم و احساس سنگینی می کردم. احساس می کردم هنوز روحش در ان خانه است و وجودش نیست و یا شاید حتی فکر می کردم موقتی از خانه دور است و امیدی به بازگشتش داشتم. هر چند بر سر مزارش حاضر شدم اما هنوز که هنوز است مرگش را باور ندارم.
روزهای زیادی هست که یادش می افتم و هر بار با فاتحه ای یادش را درونم زنده می کنم اما امروز به مناسبت سالروز پر کشیدنش یادش را گرامی می دارم و برای روح پاکش آرزوی آرامش و رحمت دارم.
روحش شاد و یادش گرامی
من چند روزی بود وبلاگت رو ندیده بودم. ممنون که یادش بودی. اون بیشتر از من به وبلاگ تو سر می زد.
شروین برای من همیشه هست. گرچه همیشه سخت است نداشتن اش