سنم به عددی رسیده که دوستان و اطرافیانم یا تازه عروس و داماد هستند، یا در شرف ازدواج و یا چند سالی هست که ازدواج کرده اند و بچه یا بچه هایی هم دارند. بعضی وقتها که مشغول بازی با بچه ها میشم، شدیدا به فکر فرو میرم. از اینکه واقعا نسل بعدی ما به دنیا آمده و در حال گذر از دوران نوزادی و ورود به دوران کودکی خودش است. اتفاقی که یک بار برای پدر ها و مادر ها و دو بار برای پدربزرگها و مادربزرگهایمان افتاده است. این اتفاق گرچه کمابیش برای همسن های من عادی و روزمره شده است، اما بعضا برایم بسیار سنگینی می کند. نسل جدیدی می آید و آنچه نسل فعلی می کند و تصمیم می گیرد پیشینه او می شود و در سرنوشت او تاثیرگزار. چه شخصی و چه اجتماعی به قضیه نگاه کنیم مسئولیت بسیار سنگین است. ما مسئول انتقال فرهنگ و اصالتی هستیم که آن را از پدران و مادرانمان به ارث بردیم. ما مسئول اصلاح مسائلی هستیم که نسل قبل کردند و به نظرمان اشتباه آمد و حالا حیفمان می آید همانها بر سر نسل جدید بیاید و بالاخره چه سوخته باشیم و چه نسوخته دوست داریم نسل آینده مان نسل سوخته نباشد. بد نیست گاهی خارج از شلوغی ها و روزمرگی ها به نسل آینده مان که یادآور روزهای خوش کودکی ما هستند فکر کنیم و معقولانه تر و مسئولانه تر زندگی کنیم.
همانطوریکه اشاره کردی مسئولیت بسیار سنگینی را دارید.
اما با تجربه ای که من دارم و مسائلی را که میبینم شاهد فاصله بسیار بزرگ بین دو نسل هستم و به هیچ وجه قابل مقایسه با نسل دوران قبل از 1300 نیستیم .
شخصا علاقه مندم این بحث فراگیر بشه و یک یا دو نفر مطالعه ای هر چند مختصر بکنند شاید بتوانیم همه را متوجه این مسئولیت سنگین کرده باشیم.البته اگر قابل باشم.
اشاره ای کوچک در گزارش خانه مشروطه ( که در دست تهیه است) به این موضوع کرده ام.