مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

روزهای مانده

روزها از پی روزها، شبها از پی شبها آمدند و رفتند. چه روزها و شبهای پرسکوتی که تنها حضور تو را می طلبیدند. باور روزی که بخواهی بیایی خیلی آسان نبود اما فقط توکل کردیم و لبخند زدیم. از شمارش آن همه روز اکنون فقط دو روز دیگر مانده. دو روز دیگر تا تو را با تمام وجودم در آغوش بگیرم و غم زمانه را هم به حلاوت وصال یار به نیستی بسپارم و نغمه سر دهم

 

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

نظرات 2 + ارسال نظر
مسعود سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 ب.ظ

بهزاد جان میدونم که خبر داری همین الان زهراجان آمد برای خداحافظی پیش ما و انشااللا فردا شب بسلامتی بسوی شما
یادم میاد که انروز ها طلب جام می میکردی و حالا به شکر خدا و تحمل روز هایی که باعث شد قدر همو بیشتر بدونید و معشوق در بر . پایدار باشید

م ه ر د ا د چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:39 ب.ظ

به امید خبرهای شیرین و خوب خوب خوب خوب خوب خوب برای تو و زهرا:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد