یک زمانی فکر می کردم روزی که بهت بگم دوستت دارم اگه خیلی دور نباشه خیلی هم نزدیک نیست.
یک زمانی تصور می کردم روزی که دستهای گرم تو در دستان من باشه، اگه خیلی دور نباشه خیلی هم نزدیک نیست.
یک زمانی باورش سخت بود که با لباس زیبای سفیدت کنار من بشینی، اون موقع هم تصور این روز خیلی دور بود نه نزدیک.
الان و پس از طی روزها و شبها، که به اون روزها نگاه می کنم، روزهای نزدیک یواش یواش دور میشن و روزهای دور نزدیک. بانوی عزیزم، شیرین ترین لحظات عمرم را در این سفر کنار تو گذراندم. روزهایی که لحظات خیلی دور و نزدیک را عاشقانه تجربه کردیم و خدا را شکر کردیم که همدیگر را داریم.
حالا خوب می دانم که دیگر لحظه ای که برای همیشه کنار هم باشیم خیلی نزدیک است. برای آن روز لحظه شماری می کنم.
همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشید
بهزاد عزیزم،
خوندن این متن خیلی خیلی لذت بخش بود برام. هم لذت بخش و هم خیلی ملموس... واقعاً جالبه، مدت با هم بودن در عین کوتاه بودنش اونقدر عمیق بوده که خیلی سریع روزهای یه موقعی نزدیک رو خیلی دور کرده:)
باز هم ممنون از احساسات سرشارت:)
به امید اون روز خیلی خیلی نزدیک:)
در و فای عشق تو مشهو ر خو باینم چو شمع
شب نشین کوی سر باز ان و ر ندانیم چو شمع
روز و شب خو ابم نمی آید به چشم غم پر ست
بس که در بیماری هجر تو گر یانیم چو شمع
امید که جاو دانه عشقتان جاو دانه باشد
چه پرمهر...
ایشالا وینیپگ منتظر هر دوی شما هستیم ...
بهزاد عزیزم
آرزوی همچنین روزهائی را داشتم که خدا را شکر دیدم.
رسیدن بخیر
بهزاد جان وبلاگت را با حال و هوای جدیدی بازسازی کن و قبراق و شاد و فعال و همه گیر .
به امید دیدار
چقدر عکس قشنگیه ...
برا هر دوتون یه عالمه آرزوهای خوب دارم در کنار هم تا همیشه..
بهزاد و زهرای عزیز ... امیدوارم که همیشه در کنار هم شاد باشین ... غمتون خیلی دور ... دلتون خیلی نزدیک .. خیلی دور، خیلی نزدیک به یاد اون موسیقی زیبا ...
مبارکه. خیلی . امیدوارم که همواره در کنار هم خوش و خرم باشید.
طبق معمول سرشار از عشق! امیدوارم همیشه عاشق باشید و زندگی تان پرمهر. (یه کم هم به ماها یاد بدین!!)
راستی از نظرت تو وبلاگ هم ممنون.
امیدوارم که دور هایتان نزدیک شود، ولحظه لحظه های زندگیتان
سرشار از عشق ومهر باشد