دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال شد
با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
دیده ام می جست و گفتندم نبینی روی دوست
عاقبت معلوم کردم که اندرون سیماب داشت
روزگارم عشق خوبان شهد فایق می نمود
باز دانستم که شهد آلوده زهراب داشت
سعدی این راه مشکل افتادست در دریای عشق
اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت
با سلام خیلی جالب است.
ما اینهمه مطلب داریم باز دنبال یوگا ومدیتیشن می رویم
همه برای این است که راه پیدا کردن این مطالب را نمیدانم
وتبلیغی هم نمی شود.