یک وقتایی، درست در اوج دلتنگی و خستگی و بی رمقی دنیا، یک دفعه یک چیزی پیش میاد که احساس می کنی یک دستی از پشت داره بهت می زنه و میگه ما حواسمون بهت هست. تو فقط راهو ادامه بده و نا امید نباش. درست توی همون تاریکی ها و توی همون جاهایی که احساس می کنی یک سری تارهایی دست و بالت رو بسته اند، یک نور روشنایی میاد و دلت ر آروم می کنه.
هان مشو نومید چو واقف نیی زاسرار غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
شبهای محرمه. شبهای دوست داشتنی که من یک کم میتونم توی اون حال و هواش به خودم فکر کنم. توی این شلوغی زندگی که یکدفعه هر لحظه ممکنه بیان سراغ آدم و بگن خب پاشو بریم وقت رفتنه، بد نیست این روزا یک کم حسابرسی کنیم و مروری به زندگی کنیم.
این تیکه رو بعدا به متنم اضافه کردم. شاید شنیده باشید که مهران قاسمی خبرنگار روزنامه اعتماد ملی چند روز پیش در اثر سکته قلبی درگذشت. دیروز به طور اتفاقی وبلاگ همسرش رو پیدا کردم که 3 روز بعد از مرگ همسرش برایش نوشته بود. نوشته بسیار پر احساس بود و واقعا در عین اندوهناک بودنش حس عاشقانه زیبایی درش نهفته بود. به نظرم به یک بار خوندنش می ارزه. خداوند روحش رو شاد کنه و به همسرش صبر بدهد.
لینکی که گذاشته بودی رو رفتم خوندم...
به بیش از یکبار خوندن میارزید...
قالب وبلاگ عوض کرده بودین نشناختمتون!
گفتم اسم وبلاگ آشناست ها!!
خیلی وقت پیش که عکس خونهی تهرانتون رو گذاشته بودین و حرف از اینکه دیگه تو اون خونه نیستین (یعنی خونوادهتون دیگه اون جا نیستن!) اومده بودم وبلاگتون!!
کلا حافظهام خوبه!!!
جالب بود برام که رفتین و پیداش کردین!!
اما بیتقلب گفته بودم... یعنی بدون اینکه دنبال اون پست بگردم یادم اومد... حتی عکس حیاط خونتون روهم یادم بود!
شاهدم هم پرشیناستتتون!!
(الان که آدرس دادین رفتم دیدمش اما اون موقع نرفته بودم!)
چه خوبه که اون جا هم حال و هوای محرم رو دارین...
(ببخشید که زیاد حرف زدم... )
سلام بهزاد گلم
رییس ، خیلی دلم برات تنگ شده تو این حال و هوای محرم بیشتر به یادتم داداش . اینجا هم که از سرما و بی گازی و بی برقی داریم میمیریم !!!
راستی جورچین(پازل) پایین رو خیلی حال داد که کامل کردم .ان شاءالله همیشه مثل این عکس شما و زهرا خانم خندان و شاد باشید.
یا حق.
متن تاثیرگذاری بود و البته همونطور که گفتی باز هم یک هشدار ... ممنون بهزاد:)
آقای تاکامی من از همینجا سلام عرض می کنم، بابا پاشین بیاین تهران نمونین تو اون سرما. خلاصه که مشتاق دیدار;)
میان من و معشوق مرا پایان نیست
آنجا آغاز ندارد نپذیر د انجام
بهزاد
هنو ز تحت تاثیر آن هستم