پارسال درست اون روزی که داشتم وینیپگ رو ترک می کردم، اصلا تصوری نداشتم که چه موقع دوباره این شهر رو می بینم. دیدن دوباره وینیپگ درست بعد از یک سال برای خودم هم جالب بود و هم خاطره ساز و هم یادآور خاطرات بسیار. تقریاب همه جاهایی که دوست داشتم رو ببینم رو دیدم و از همه مهمتر همه دوستان. احسان، گل و پویان و شیوا خیلی تلاش کردند که به من خیلی خوش بگذره و چنین هم شد.
هوای وینیپگ کلا بد نبود ولی دو روز به طرز عجیبی سرد شد. شبی که خانه آقای مهربانی دعوت داشتیم و من نزدیک 1 ساعت توی هوای سردتر از 30- راه می رفتم سرما رو بهتر درک کردم.
یک روز خیلی سرد با دکتر آزردگان رفتیم قدم بزنیم ولی دیگه هر دو جوگیر شدیم و خیلی زیاد توی هوای سرد رفتیم طوری که حال دکتر آزردگان کمی بد شد. راستش از اونجایی که ایشون مریض قلبی هستند، کمی ترسیدم ولی شکر خدا مساله ای پیش نیومد و ما سالم رسیدیم خونه ولی دیگه بعد از اون ایشون پیاده بیرون نیومد، اونم با من!
من با رژیم سبزیجات وارد وینیپگ شدم، در واقع به اسم Veggie اومدم ولی اینقدر مسخره ام کردند و غذاهای گوشتی خوشمزه جلوم گذاشتند که دیگه همه چیز پیچونده شد و الان یک گوشتخوار حرفه ای هستم! در مجوع سفر خیلی خوبی بود و امیدوارم که هر چه زودتر این جدائیها به وصل بیانجامد. 2-3 عکس از اونجا رو گذاشتم توی وبلاگم.
سلام . خوبی ؟ وبلاگ قشنگی داری . اولین وبلاگیه که به دلمون نشسته و اینقدر خوشگل و قشنگ بوده . راستی ماهم به روزیم . با به داستان به نام دستای بهشتی . خوشحالمون می کنی بی یای و برامون از خودت برامون توی قسمت نظرات یادگاری بذاری . امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم که همین طور هم هست . موفق باشی
روز وصل دوستداران یاد باد
:)
بهزاد مرسی که ایننننننننننننننننننن همه عکس گذاشتی. خیلی خوب بود کلی یاد پارسال این موقع افتادم که پدر مادر احسان و امیر و .. اومده بودن ایران . چه خوب که خوش گذشته خیلی ایشالا ما هم جور می کنیم یه سفر میایم همگی پیشتون حتما :)
می بینم که تو هم از این کاپشن خفنها می پوشی! از این میشه فهمید چقدر سرده هوا!!! مرسی از عکسها!
بهزاد جان
وینیپگ رو تایید می کنی برای تحصیل و یا هجرت؟
ابدا !!