مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

سلامی دوباره خواهم داد

 

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من

از فصل های خشک گذر می کردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه های شبانه را

برای من به هدیه می آوردند...

... می آیم، می آیم ، می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها که دوست می دارند

و دختری که هنوز آنجا

در آستانه پر عشق ایستاده،

سلامی دوباره خواهم داد

نظرات 3 + ارسال نظر
تورج ناخدا سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:54 ب.ظ http://www.lonelyseaman.wordpress.com

بهز اد عزیزم
دلم بر ای فر و غ تنگ بو د
ز یبا نو شتی

بی دریغ چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ب.ظ http://bidarigh.blogfa.com

خوشگل بوود! علیک سلام!
مرسی که میای سر می زنی و می خونی. از شما نیرو می گیرم و می نویسم ایشالا.

پروین سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:29 ب.ظ

شعر فروغ که بسیار دلچسب است.
منظ ره زیبایی است ، می شه آنجا خدا را دید ، وصدایش را هم حس کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد