... و درست در لحظاتی که دانه های سفید برف برای اولین بار امسال فرا رسیدن زمستان را به ما خبر می دادند و در حالیکه با قدمهایم فاصله ها را اندازه می گرفتم، در پس این ابرهای تیره چیزی ماورای این هوای سرد و جریانات زمینی میدیدم.
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
بر ف می آید و در سفیدی آن من تنها سفید بختی و سفید ر ز و ز های پر از پاکی بر ای عا شق دلانی چو ن تو بهز اد عزیزم آر ز و می کنم
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
البته این شعر رو به خاطر قشنگی نوشتم و خودم خیلی دوستش دارم وگرنه حال و هوای اینجا مثبت بود