چند شبی بود که حافظ نخونده بودم. وقتی میری سراغش مخصوصا وقتی که خسته ای خوب خستگی رو از جون به در میکنه. چقدر زیبا حافظ میگه:
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافی است
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
چند بار که ابیات این غزل مخصوصا «یار با ماست...» رو که زمزمه می کنم آروم میشم و دیوان حافظ رو می بندم و یک فاتحه براش می خونم.
سلام
وبلاگ زیبایی دارید .
یار با ماست .....
موفق باشید
بابا شرمنده کردی می دونم چقد منو دوست داری دیگه حافظ لازم نبود!!
بهز اد عزیزم
بی غش و پر مهر می نو یسی از این ر و است که خو اجه جو ابت می دهند چو ن دلت عاشق است به قو ل مو لانا
هر که جامه ز عشق چاک شد
او ز حر ص و آز کل پاک شد
و تو پاک دلی چو ن عاشق دلی
همو ار ه خو شبخت باشی دو ست عزیز م