مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

گلبانگ سربلندی...

دلم حافظ می خواست. حافظی را که زهرای عزیز قبل از اومدنم بهم داد رو باز کردم. این غزل حافظ جدا خوندن داره مخصوصا بیتی که میگه «بر آستان جانان گر سر توان نهادن، گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد»

 

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد

نظرات 3 + ارسال نظر
تورج ناخدا دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:03 ق.ظ http://www.lonelyseaman.wordpress.com

بهزاد عزیز
سخن از دل ما می گو ئی

م ه ر د ا د دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ب.ظ

فکر کنم خوندن حافظ اون هم از روی چنین کتابی که هدیه یه آدم خیلی دوست داشتی تو باشه واست خیلی دلنشین باشه...خوشحالللللللللممم:)

زهرا سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 ق.ظ

آخ جون که هدیه ام به درد هم خورد :) شعرش هم که خیلی چسبید مرسی اینجا نوشتی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد