ماه رمضون در فضایی متفاوت داره تجربه میشه. یه سفره خیلی خیلی ساده و در عین حال با صفا. نون و پنیر و گوجه و سبزی با گردوهایی که دایی مهدی و شروین بهم دادند از ایران. بعدش هم سوپی که محمد درست کرده. دیشب که ساعت 9 خسته از کلاس میاومدم دیدم محمد خیلی مهربانانه سفره ای روی زمین چیده و چیزی نخورده تا من بیام. خیلی افطاری دیشب بهم حال داد. خدایا از اینکه اینقدر هوای منو داری ممنونم. از اینکه این همه آدم خوب منو دوست دارند احساس خوبی دارم. درسته این روزا شدیدا تو حال و هوای ایرانم و دارم تلاش میکنم که به اون اندازه ای که لازمه تا کارامو انجام بدم ذهنمو معطوف اینجا بکنم، ولی خب امثال محمد و چند تا دوست خوب دیگه اینجا خیلی آرومم میکنند.
ولی زمان هم زود میگذره. ماه رمضون به نیمه رسید و من هنوز فکر میکنم همین دیروز نامزدیمون بود. درست 2 رمضان بود. در هر حال باید قدر روزها ر دونست ولی خب نمیتونم کتمان کنم که دوست دارم این روزهای همراه با انتظار زود بگذره.
تا بعد
ی.ه.م
اگر مایلید وبلاگ شما مورد بررسی قرار گیرد
یا علاقمندید تا در بحث های ما شرکت کنید:
http://naghdeweblog.blogsky.com/
منتظر شما هستیم.
سلام
قبول باشه
اگه اینهمه آدم های خوب کنار شما هستند به این دلیل که شما خودتون خوبید
و خدا هم هوای بنده های خوب شو داره
امیدوارم مو فق باشید
بهزاد جان
دوست نداشته باش که این روز ها سریع بگذره زیرا اینروز ها جز بهترین روز های عمرته و از طرفی هر روز روز خداس.
سعی کن حداکثر استفاده رو بکنی که دیگه تکرار نمیشه .شما هر دو داداش سخت هوای همو داشته باشین یا حق.
بهزاد عزیزم همواره عاشق باشد و هجر نمی بینی
اگه شرایط اون طوری که میگی سخته حتما یه نتیجه خوب رو هم واست به همراه خواهد داشت...
گود لاک:)
آقا محمد چاکریم:) از این سوپا واسمون دی.اچ.ال کن!:))
فراق هم عالمی داره در شوق وصل. آدم باید صفای هر لحظه ای هر چند سخت را داشته باشه
هیچ جا نمیریم همین جا هستیم...ما منتظر برگشتت هستیم(آقا بهزاد این نظر ایهام داره!هم مفهومش ماله این پسته هم به خاطر حال و هوای پست بعدیت مثل شعار های فوتبالی گفتم!:)))