دو تا دستام مرکبی
تموم شعرام خط خطی
پیش شما شازده خانوم
منم فقیر پا پتی
غرور رو بردار و ببر
دلم میگه دلم میگه
غلامی رو به جون بخر
دلم میگه دلم میگه
شازده خانوم قابل باشم
باید بگم به شعر من
خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی
شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا
به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی...
آقا خوش آمدی بعد از یکسال و ۲۰ روز فاصله بین دو مکتوب.
راستی بعد از یکسال نگفتی ایران و تهران چه فرق هائی کرده.
داداش سلام
دلمون برای نوشتهات تنگ شده
یعنی آدم تو ایران اینقدر سرش شلوغه که نمیتونه یه پست هم بنویسه یا مساله چیزه دیگست؟ ؟؟؟!!!
به قول ننجون : من که نمیدونم داری چیکار میکنی ولی در هر خطی هستی موفق باشی (البته مازندرانی میگه ها)
مبادا غلامی را بجان بخری قبلش با این بزرگترهای نادم و پشیمان مثل دایی مهدی شورا کن :)
nice 2 see a new post
فعلا که شما دارین خوش می رید به منزل شازده خانوم! خوب باش! هول هم نشو! سفارشتو می کنم! ها ها
اصلا خیلی هم فوق العاده بود این نوشته...
آقا بهزاد نوکرم:)
سلام
اصلا تو آدم بشو نیستی.
واقا حیف کانادا.
بابا دکتر و ما هم که ایجاییم و می بینیمتون !( گاهی البته) دلمون برا نوشته هاتون تنگ شد چه رسد به آقای تاکامی! ( دلمون برا شما و طاهره هم خیلی تنگ شده ) . امان از دست این .. :)
سلام آقا بهزاد خوش اومدید به ایران
امید وارم در کنار خانواده بهتون خوش بگذره