چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود
گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود
دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کردهای
این چنین طراریت با من مسلم کی شود
عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی
چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود
چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود
خلوتی میبایدم با تو زهی کار کمال
ذرهای همخلوت خورشید عالم کی شود
نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی
گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود
سلام دوست خوب من . من شما را لینک کردم لطفا لینک نمایید.
من نفهمیدم عنوان نوشته برای چی بود...اگه میشه یه توضیح بده...ممنون:)
agha een ahang man ro bad joor yaade oon shab haayee mindaaze ke too khooneye ma Ghahveh Tork mizadim ...va safaa mikardim. :)
بهزار جان مک گلایه کنم از عشق که حافظ می گو ید
لاف عشق و گله از یار ز هی لاف در و غ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
افسوس