مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

کوچیکیم :)

چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود
گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود
دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای
این چنین طراریت با من مسلم کی شود
عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی
چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود
چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود
خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمال
ذره‌ای هم‌خلوت خورشید عالم کی شود
نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی
گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود
نظرات 4 + ارسال نظر
گل سرخ چهارشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.azeeeta.blogsky.com

سلام دوست خوب من . من شما را لینک کردم لطفا لینک نمایید.

مهرداد پنج‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ب.ظ

من نفهمیدم عنوان نوشته برای چی بود...اگه میشه یه توضیح بده...ممنون:)

puyan پنج‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ

agha een ahang man ro bad joor yaade oon shab haayee mindaaze ke too khooneye ma Ghahveh Tork mizadim ...va safaa mikardim. :)

تو ر ج یکشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:34 ق.ظ http://www.lonelyseaman.wordpress.com

بهزار جان مک گلایه کنم از عشق که حافظ می گو ید
لاف عشق و گله از یار ز هی لاف در و غ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
افسوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد