مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

علی کاووسی

 

من سه تا دایی دارم یکی از یکی دسته گل تر. امروز می خوام راجع به یکیشون بنویسم به نام علی که مشهوره به «علی کاووسی». علی کاووسی گل سر سبد همه مهمونی هاست. وقتی توی یک مهمونی، عروسی و یا مجلس باشه محاله به آدم بد بگذره. من وقتی به دنیا اومدم به خاطر آغاز جنگ رفتم همدان و اونجا پیش مامان بزرگم بودم. دایی علی ما خاطره های زیادی از اون روزا میگه. یکی از معروفترین هاش اینه که خیلی لندوی منو تاب میده و من برمیگردم و با کله میام روی زمین. البته خودش معتقده که اون ضربه باعث شد که من به «مدرسه خرگوشها» برم و با استعداد بشم. ما از بچگی یادمونه که علی کاووسی سرچشمه شور و نشاط بود. حالا شاید توی زندگیش یه وقتایی مشکلاتی داشت که قلبا ناراحت بود ولی همیشه با روحیه بود و می خندید و شوخ بود. من همیشه این برام جذابیت خاصی داشت و تا اندازه زیادی این اخلاق رو ازش به ارث بردم. دوست دارم شوخی کنم و سر به سر همه بذارم. هر چند که من هیچ وقت نتوستم به خوبی اون باشم.

علی کاووسی دومین بچه خانواده است. از اونجایی که مامان من بچه اوله و زودتر از همه ازدواج کرده من ازدواج همه خواهر و برادر هاش رو بودم. عروسی خودش رو یادم نمیاد چون یک سالم بود ولی بقیه رو خوب یادمه. علی کاووسی دیگه مرد شماره یک این مجالس بود...نامزدی دایی کوچیکه-مهدی- یک جمله مرتب تکرار میشد. «ماشالا علی کاووسی!» بی شک این جمله محبوبیتش رو نشون میداد. دایی مهدی میگفت بعدها در یکی از عروسی هایی از فامیلهای خانومش رفته بود، یکی از مهمونا که تو هر دو تا مهمونی بود داد زده بود، ماشالا علی کاووسی! و جالب بود که علی کاووسی اصلا توی مهمونی دوم نبود.

علی کاووسی همیشه برام معنی خنده بوده، معنی نشاط بود، معنی تحرک... ولی خب هیچ وقت صحنه ای که پدربزرگم رو خاک می کردند و اشکهای علی کاووسی یادم نمیره... بابا جون رو همه مون دوست داشتیم و داریم...علی کاووسی خیلی بیشتر!

در مسابقه شماره دو علی آقای کاووسی هم شرکت کرده بود. خیلی خوشحال شدم که اونم اینجا رو میخونه. کلا خیلی چاکریم. درسته عروسی فربد نبودیم داد بزنیم ماشالا علی کاووسی یا قلمدوشت کنیم ولی به قول خودمون «علی کاووسی، بده یه بوسی» مخلصیم...

 

بهزاد

پی نوشت : الان اینا رو بخونه، اول از همه میگه «مگه علی کاووسی گهواره جنبانت بوده که بهش میگی علی کاووسی» بعد هم می خنده ...

نظرات 4 + ارسال نظر
مهرداد پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:53 ب.ظ

دایی مهربونی که با تمام مشکلاتش همیشه خندیده و من فکر میکنم این رمز موفقیتش بوده!

بابک پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:37 ب.ظ http://lynx

من هم همین جا ارادت قلبی خودم رو به علی آقا و دو پسر گلش ابراز می کنم
مخلصیم علی آقا
امسال تابستون اشک های علی آقا خیلی برای من دردناک بود چون من هم از علی آقا غیر شوخی و نشاط ندیده بودم
انشا... دیگه اون اشکارو هیچ وقت رو صورتش نبینم

علی کاووسی جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام
متن شما رو خواندم بسیار لذت بردم و ازت ممنونم البته خوبی از خودته و روحیه شاد و بشاش تو ستودنیه تازه تو مهمونیها شمایی که مارو شارج می کنی اصلا می شه گفت تو منو کردی علی کاووسی. بهر حال من همیشه به خواهرم و آقا جلال و ۳ تا آقا پسر گلش افتخار می کنم.
(الحق که گهواره جنبان خوب کسی بودم)

پروین دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 ب.ظ

بهزاد عزیز
ازاینکه خیلی با احساس وقشنگ می نویسی خوشحالم و
برایت آرزوی موفقیت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد