مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مکالمات زیبا

زهرا در حال نماز خوندنه که علی میاد سراغش. در سنی هست که مدام می‌پرسه «چرا». 


-مامانی داشتی چی کار می‌کردی؟

-داشتم نماز می‌خوندم پسرم.

-چرا؟

-داشتم با خدا حرف می‌زدم. 

-چرا؟

-داشتم ازش تشکر می‌کردم. 

-چرا تشکر می‌کردی؟ 

-چونکه تو و دریا رو به من داده. 


فرداش وقتی زهرا می‌خواد نماز بخونه علی هم جانمازش رو که مدتی بود دست نزده بود میاره و پهن می‌کنه. 

-علی جون داری چی کار می‌کنی؟

-میخوام نماز بخونم. می‌خوام از خدا تشکر کنم که دریا رو به من داده. 



دریا

درست دو هفته پیش در چنین روزی دخترکی زیبا و کوچک چشمانش را به دنیای ما باز کرد که اسمش را دریا گذاشتیم. تا دلش به بزرگی دریا باشد. در دو هفته اخیر سرمان با دریا و علی و عادت کردن به زندگی جدید حسابی شلوغ بود و نشد زودتر این اتفاق خجسته را ثبت کنم. 


شکر خداوند رحمان دخترمان سلامت است و در حال رشد و بالیدن است. در کنار آن علی هم به خوبی با این عضو جدید کنار آمده است و حسابی دوستش دارد. نوازشش می کند و گاهی با بوسه هایی جانانه به استقبالش می‌رود. هر آنچه هست وجود کوچک و نازنینش مایه رحمت است و خوشحالی. خدا را شاکریم و از خدا می‌خواهیم که توفیق تربیت صحیح این دو نوگل را به عنایت کند.