مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

حرفهای خودمونی برای هفت سال اخیر

امشب لپتاب باز جلوم بود و نگاهی به این وبلاگ می کردم. دیدم این وبلاگ هم در مرداد امسال 7 ساله شد. گر چه در سالهای اخیر تعداد نوشته هایم کمتر شده اما اینجا برایم یکجور دفتر خاطره نویسی آنلاین شده تا چیزهایی که می خواهم عمومی باشد را ثبت کنم. برای علی گاه گداری یادداشت های خصوصی هم می نویسم تا وقتی سواد دار شد آنها را هم بخواند.


این 7 سال یعنی 7 سال خارج از ایران بودن. 7 سال دوری از خیلی دوستان و 7 سال آشنایی با آدمهای جدید. 7 سال زندگی در شهرهای جدید. از وینیپگ و واترلو و تورنتو گرفته تا حالا که دالاس هستیم. هر شهری برایم پر از خاطره شد و جدا شدنش با کلی دلتنگی. طی این سالها دو بار سوار هواپیما شدم که با بلند شدنش اشک توی چشمهام جمع شد. یکی مرداد 1385 که برای بار اول رفتم کانادا و یکی هم بهمن 1391 که تورنتو را به قصد دالاس ترک کردم. حالا خیلی چیزها را دیده ام و به خیلی از آرزوهایی که داشتم رسیده ام. کلی آرزوی جدید برایم بوجود آمده. مقداریش برای زهراست ولی بیشترش برای علی است. مقدار زیادی حسرت دارم که خیلی اش به خاطر تنبلی ها و کم کاری های خودم است و بقیه اش به خاطر کشورم. 


اگر کسی از من بپرسه بزرگترین دستاوردت در این هفت سال چیه باید بگم که ارتباط نزدیکتر من با خدا بوده و اینکه در این هفت سال بیشتر از هر دوره دیگری به دنبال حقیقت و مذهب بوده ام. مسلما ازدواجم و تولد علی هم بزرگترین اتفاقات این هفت ساله بوده. بزرگترین حسرت این هفت سال هم دوری از مادرم بوده. این از آن چیزهایی است که در کلام نمی گنجد. 


می دونم خیلی از دوستان قدیمی اینجا رو می خونند. دوستان جدید بعید بدانم کسی از وجود این وبلاگ خبر داشته باشد. از بعضی دوستان قدیمی ام دل بریدم. برای خیلی هایشان دلم تنگ می شود. به بعضی هایشان گاهی زنگ می زنم و صحبت می کنم. از بعضی هایشان هم که دلم می خواهد زنگ بزنم و کوتاهی کرده ام عذر می خواهم. 


در آستانه تولدم سی و سه سالگی هستم. دوست دارید به من هدیه ای بدهید؟ اگر دوستی هستید که مرا می شناسید و اینجا را می خوانید برایم نظر بگذارید و این سوالها را جواب بدهید. اگر اسمتان را نوشتید چه بهتر. اگر نه هم پاسخ هایتان برایم خیلی ارزشمندتر است. 


1- وقتی اسم من را می شنید و یا در ذهنتان می اید اولین تصویرتان چیست؟

2- سه چیزی که در من به عنوان حسن می بینید. 

3- سه چیزی که در من به عنوان عیب می بینید. 

4- بهترین یا بدترین خاطره ای که با من دارید.

5- اولین باری که مرا دیدید چه فکری می کردید و چی شد؟


ارادتمند

ی.ه.م.

نظرات 7 + ارسال نظر
puyan چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:09 ب.ظ

1. Energy
2. Kindness, Poshtekaar, Creativity
3. Eenke ye dafe migi: bayad alan beram khoone
4. Koohgardi dar tehran ba machine va moroor kardane selectione Y.H.M.
5. saale 1377, Fanni entekhaabat baraye namaayande 77 haayee, har cheghadr gozasht bahat bishtar haal kardam.

سلام پویان جان. وقتی این متن را می نوشتم مدام یاد تو بودم. می دونی چرا؟ این 7 سال از روز اول با تو شروع شد و خیلی چیزها را همان اول از تو یاد گرفتم. بزرگترینش هم درس معرفت. ممنون از محبت و پشتیبانی همیشگی ات.

غول مهربون پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:18 ق.ظ

من خواستم جواب بدم ولی دیدم نیکخواه داره سرخ و سفید میشه گویا مورد ارشادی داره! باشه تا برنامه رستوران گردی بعدی حضوری

تاکامی شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:08 ب.ظ

۱) دوست واقعی
۲) با مرام واقعی-خانواده دوست - اطلاعات علمی بالا
۳)عجول - تصمیمات احساسی گرفتن
۴)بهترین خاطره : کنفرانس دانشجوئی
سخت ترین خاطره : خداحافظی آخر توی ۲۰۰۰
۵) یه بچه تهرانیه خرخون که فقط بلده ضد حال بزنه ولی بعدش فهمیدم که با یه مرررددد طرفم

afshin یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ب.ظ

1- یک پسر شر و شیطون
2- انرژی، اراده، صداقت
3- ؟
4- اردوی لاهیجان سال 79 فکر کنم و کنفرانس 2001
5- مسابقات گل کوچیک دانشکده ما سال اول بودیم، زیاد کُری میخوندی فک کردم روت رو کم کنم، پشت پا بهت زدم خوردی زمین و حسابی عصبانی شدی، بعدش همون روز توی سلف عذر خواهی کردم و دوست شدیم.

ناشناس پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:32 ب.ظ

شما آن چیزی نیستید که می نمایید.

ناشناس پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:32 ب.ظ

شما آن چیزی نیستید که می نمایید.

ناشناس پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:33 ب.ظ

شما آن چیزی نیستید که می نمایید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد