مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

در آب پریدن

یادم هست که برای ما تعریف می کردند که زمانی که بابام تازه با مامانم ازدواج کرده بود یکروز که جوانان فامیل دسته جمعی به گردش می روند. در خلال برنامه شان به دریاچه یا آبشار یا رودخانه ای می رسند و در آنجا بابای من شرط بندی می کند که اگر 5 قران (ریال) بگیرد با لباس داخل آب می رود. خلاصه آنروز بابای من آن کار را می کند. نزدیک ده سال پیش من و محمد و سهیل و دایی مسعود روز دوم فروردین با هم رفتیم میدان میشان همدان. صبح حدود ساعت 9-10 صبح بود و در روزهای آغاز بهاری که هنوز کوهها برف داشت هوا کمی سرد بود. در خلال راه برگشت هم ما به آبی رسیدیم و دایی مسعود با یاد آوری آن خاطره گفت که اگر داخل آب بروی 1000 تومن بهت می دهم. هنوز دایی مسعود جمله اش تمام نشده بود که دید من سر تا پا داخل آب هستم! آنروز 1000 تومن گرفتم و دایی مسعود عکسی به یادگار از من گرفت که این عکس در تهران موجود است. امروز یک بار دیگر با دوستان در گرمای ظهر داشتیم راه می رفتیم که به حوضی وسط دانشگاه رسیدیم و این بار همان قضیه شرط بندی ها و پریدن در آب این بار به دلار و به قیمت 10 دلار. الان که این را می نویسم لباسهایم خیس است و پشت کامپیوترم نشسته ام و یاد آن خاطرات را مرور می کنم و می خندم و خوشحالم که هنوز آنقدر بزرگ نشده ام که از این کارها نکنم.