مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

به یاد روزهای انتخابات

شور انتخابات یک بار دیگر فرا رسیده. شوری که ما در فاصله 12000 کیلومتری را هم وادار به تعقیب اخبار، مصاحبه ها، بیانیه ها و مناظره های کاندیداهای انتخابات می کند. اما این روزهای پرشور برایم تجلی خاطرات روزهای طلایی دیگری هم هست. هر چند اتفاقات تلخ دو سال پیش خانواده ما را برای همیشه داغدار غم عزیز بزرگی کرد، اما یاد آن روزهای پر از شادی هرگز از خاطرم نمی رود. انتخابات دوره پیش درست همزمان با عروسی دایی مهدی و شروین عزیز بود. یادش به خیر که عکس دکتر معین را پشت پراید هاچ-بکم چسبانده بودم و با اشتیاق از همه می خواستم که به او رای بدهند. در بحبوحه آن روزها، در تدارکات عروسی دایی مهدی هم به سهم خودم مشارکت می کردم. خاطراتی که من و دایی و مهدی  شروین در آن سهیم بودیم و چقدر افسوس می خورم که حالا شروین نیست تا با هم آن خاطرات را مرور کنیم. آن راننده کچل در اتوبان رسالت، شیرینی فروشی بی بی، رساندن عروس به آرایشگاه، بردن ماشین عروس به گل فروشی، رای دادن با کت و شلوار به همراه افشین در یک حوزه انتخاباتی و همه و همه خاطرات زیبای من از آن روزهاست و حالا دوست دارم یاد شروین عزیز را در آن روزها زنده کنم و از خدا بخواهم روح عاشقش را هر کجا که هست قرین رحمت بدارد.


شعر همدانی

دایی مهدی امروز برام یک شعر همدانی خیلی باحال فرستاد. لطفا شعر رو با لهجه همدانی بخونید  لذت ببرید.

 

روته نشان دادی و چل کردی منه

خیر نوینی پچا اوژو کردی منه

مثده گل باز کیه چولساندی دادا

شی به تو کرده بودم که ایجو ول کردی منه

 

پ.ن. دایی مسعود به زودی یک کم از مونترال می نویسم.