-
عاشق تر از عشق
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 23:56
اگرچه جای دل ، دریای خون در سینه دارم ولی در عشق تو ، دریایی از دل کم میارم اگرچه روبرویی ، مثل آیینه با من ولی چشمام بسم نیست ، برای سیر دیدن نه یک دل نه هزار دل ، همه دلهای عالم همه دلها رو میخوام ، که عاشق تو باشم ..تویی عاشق تر از عشق ،تویی شعر مجسم تو باغ قصه از تو ، سحر ، گل کرده شبنم تو چشمات خواب مخمل ، شراب...
-
خداحافظ محمد حسن...
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 23:36
امروز خبر شنیدن استعفای انصاری فرد از مدیر عاملی پرسپولیس خیلی ناراحتم کرد. نه اینکه بخوام بگم انصاری فرد بهترین مدیر عامل پرسپولیس بوده و هست، نه اینکه بخوام بگم انصاری فرد منجی پرسپولیس بود و هست، حرف من اینه که شرایط رو آنقدر بر محمد حسن سخت کردند که استعفا داد. انصاری فرد با سیاستهای بلند پروازانه خودش به پرسپولیس...
-
غاز
پنجشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1386 23:06
این روزا که هوا بهتر شده، غازهای وحشی هم پیداشون شده و صبحها توی راه خونه به دانشگاه معمولا چند تا غاز وحشی می بینم که چندان وحشی نیستند و از آدمها هم نمی ترسن و به خوبی کنار آدما راه میرن و زندگی میکنن ولی نا خود آگاه هر روز یاد اون جوک بچگی هام می افتم که یارو داشته غاز به دست راه می رفته که یه نفر میاد بهش میگه آقا...
-
فریاد
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 23:08
نمی دونم چرا خالی از حس نوشتنم و بازم نمیدونم چرا این شعر رو دوست دارم الان بخونم و اینجا بنویسم. مشت میکوبم بردر پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام ازهمه چیز بگذاریدهواری بزنم هان با شما هستم این درهارابازکنید من به دنبال فضائی میگردم لب بامی سرکوهی که درآنجا نفسی تازه کنم می خواهم فریاد...
-
راز همیشگی
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 00:38
حس همیشه داشتنت ، نه عشق و دلبستگیه نه قصه گسستنه، نه حرف پیوستگیه عادت و عشق و عاطفه، هر چه لغت تو عالمه برای حس من و تو، یه اسم گنگ و مبهمه تو این روزای بی کسی، اگه به دادم نرسی یه روز میای که دیر شده، نمونده از من نفسی خواستن تو برای من، فرا تر از روح و تنه راز همیشگی شدن، همیشه از تو گفتنه اگر تو مهلتم بد ی، مهلت...
-
سکیوریتی!
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 22:45
دکتر صفوی میگه که چند وقت پیش برای کنفرانسی که موضوع اصلیش سکیوریتی و امنیت و این چیزهاست (نه مال شبکه ها، سکیوریتی واقعی) به اورلاندو سفر کردم. فرودگاه اورلاندو به خاطر اینکه مقامات مهمی قرار بوده برای کنفرانس بیان پر از پلیس بود و خیلی همه چیز تحت کنترل بود. بعد که همه چیزم کنترل شد و رفتم بارم رو بگیرم دستی به جیبم...
-
ریموند
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 06:53
آخر شبه و توی دفتر نشستیم. ریموند بس که فیلم این پسره قاتل رو گذاشته و به حال کشته شدگان دانشگاه ویرجینیا افسوس خورده خودشم فکر کنم خسته شده. شروع میکنه به حرف زدن. اینقدر زمین و زمان رو به هم میدوزه تا حرفش به جایی میرسه که میگه: - بهزاد، بعضی پسرای ایرانی خیلی خوش تیپ هستند... - آره واقعا، ولی من که از این نعمت بی...
-
در حاشیه نمایشگاه
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 15:50
یکی دو شبه که غول مهربون به خاطر اینکه برنامه نمایشگاه داره، نمیاد شرکت با هم چت کنیم. خلاصه که ازش بی خبریم. توی عکسها رو که نگاه می کردم، یک عکس از نمایشگاه پارسال پیدا کردم. توی عکس من هستم، کامیار و صابر و خود غول. الان امسال کامیار یه سر دنیا، من یه سر دنیا، صابر هم یه سر دیگه ایران و فعلا خود رامیار سنگر رو حفظ...
-
باد سردبهاری
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 14:25
هوای اینجا هر روز سرد و سردتر میشه...امروز وقتی بعد از ظهر بر می گشتم خونه بادی مثل بادهای سرد پاییز منتهی یک ماه بعد از آغاز فصل بهار میومد. در یکی از آخرین روزهایی که خیابون خلوت وستموند رو پیاده می رم و آواز می خونم نا خودآگاه یاد احسان و شعرهایی که زمزمه می کنه می افتم و می خونم: به روی دلبری گر مایل هستم مکن منعم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 07:57
میان خورشیدهای همیشه زیبایی تو لنگری ست - خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند...
-
به بهانه فیلم دستگیری مهرداد میناوند
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 07:05
امروز اتفاقی با لینکی مواجه شدم که نوشته بودم دستگیری مهرداد میناوند. کلا شنیدن این خبر برام جالب بود که داستان چیه. به لینکی که نهایتا به سایت یوتیوب منتهی میشد رسیدم که فیلمی 3 دقیقه ای بودم. اگه شما ها هم اینترنت تون فیلتر نیست از اینجا ببینینش. اگه هم نمیتونین ببینین خلاصه اش اینه که وقتی فیلم شروع میشه توی یک...
-
افندی...
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 18:14
تورج عاطف رو از زمان کوتاهی که در سایت پارس فوتبال می نوشتم، می شناسم. حتی یکبار در یکی از قرارهای پارس فوتبال هم که در رستوران آینه ونک برگزار شد هم دیدمش. کار اصلیش نویسندگی ورزشی نبود تا اونجایی که یادمه. ولی اون چیزی که از تورج عاطف در ذهن من مونده یک منتقد تیزبین که به مسائل بسیار ظریف و زیبایی اشاره می کرد که...
-
بچه های من ...
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1386 05:31
اوضاع و احوال اینجا چندان بهاری نیست. دو سه روزه بازم برف میاد و دمای هوا بازم به زیر صفر رفته. بعد از اینکه برای 7-8 روز مزه بهار رو حس کردیم دوباره زمستونی اومد هر چند بطور موقت ولی وقتی تقویم داره 19 فروردین رو نشون میده بارش برف از آسمون یه کم ذوق آدم رو کور میکنه. طبق برنامه هر شنبه صبح امروزم رفتیم فوتبال. یک...
-
ماهی گیر....
پنجشنبه 16 فروردینماه سال 1386 16:16
-
۱۴ فروردین
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1386 16:00
همیشه روز ۱۴ فروردین، بدترین شروع محسوب میشه. اول مهر معمولا که آدم بعد از یک تعطیلات طولانی میرفت مدرسه با وجودی که خیلی ضد حال بود ولی چون یک چیز جدید بود و معلم و کلاس و کتابهای جدید اولش یک کم جذاب بود ولی این ۱۴ فروردین اصلا خیلی ضدحاله چرا که توی بهار که کلا آدم شل میشه با یک تعطیلاتی که همه اش دید و بازدید و...
-
یک چند کلامی خودمونی
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 16:09
هفته ای که گذشت، هفته نسبتا خوب و شلوغی بود. یکی از بهترین خبرهایی که شنیدم تولد «سهند صمدی راد» بود که واقعا دل ما رو شاد کرد. امیدوارم که وجودش پر از نور باشه و خونه حاجی و زهرا رو پر از شادی کنه. کلی این هفته با ADS تقویت کننده و فیلتر و چیزهای مختلف طراحی کردم و تقریبا جوابها خوب و مناسب بود. از هوا هم نمیشه نگفت...
-
گلبانگ
سهشنبه 7 فروردینماه سال 1386 23:23
عشق تو آتش زد جانا، بر دل من بر باد غم داد آخر آب و گل من روی تو چون دیده دل، بهتر ز لیلی شد بند زنجیر دام، مجنون دل من وصل تو مشکل مشکل، جان دادن آسان یارب کن آسان آسان، این مشکل من
-
اولین نوشته سال ۸۶
شنبه 4 فروردینماه سال 1386 07:54
اولین نوشته سال 1386 رو می خوام با خاطره ای از دوم فروردین سال 1379 شروع کنم. در اون سال دایی مسعود که عاشق طبیعت و کوه بود شبش به ما پیشنهاد داد که بریم کوه. خلاصه خیلی ها تنبلی کردند و فقط من و محمد و سهیل به همراه دایی مسعود با گالانت قهوه ایش راه افتادیم به سمت گنجنامه و بعد از پارک کردن ماشین راهی شدیم به سمت...
-
هفت سین من!
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 14:58
در آخرین لحظات سال 1385، سفره هفت سینی در اندازه وسع خودم چیدم و عکسشو می ذارم اینجا. این سفره شامل است بر 1- سیب 2- سیر 3- سکه 4- سبزه 5- ساعت مچی 6- آناناس (این منتهی سین اش افتاده آخر) 7- دیگه هر چی گشتیم سین دیگه ای پیدا نکردیم و سعی کردیم با اون کارتهایی که برامون از ایران ارسال شد جای سین هفتم رو پر کنیم. خلاصه...
-
من می نویسم
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 07:19
سلام مجدد، روزی که تصمیم گرفتم اینجا رو تعطیل کنم احساس کردم حسی مشترک که در همه اون نوشته ها مستتر بود از بین رفته. بعد از 2 هفته سکوت می تونم بفهمم که هنوز اون حس زنده است و من دوست دارم برگردم و اینجا بنویسم. احساس میکنم هنوز زنده ام و با طراوت ... پس درست در آخرین روزهای سال 85 شروع میکنم در حالی که درست 2 روز به...
-
... و اما کلام آخر
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 09:25
«...کسی که مشیت الهی را واقعا درک کند و قلبا به آن مطمئن گردد، متوجه میشود که هر چه برایش پیش آید به خیرش است و به پیشرفت معنوی اش کمک می کند. این گونه آزمونها در واقع نشانه هایی از خداست تا به این پیشرفت کمک کند. با داشتن چنین برداشتی، شخص از ناملایمات زندگی کمتر آزرده می شود و در خود احساس وارستگی بیشتری نسبت به...
-
اجازه
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 10:19
کوهو میذارم رو دوشم رخت هر جنگو می پوشم موجو از دریا می گیرم شیره ی سنگو می دوشم میارم ماهو تو خونه می گیرم بادو نشونه همه ی خاک زمینو می شمارم دونه به دونه اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره دنیا رو کولم می گیرم روزی صد دفعه می میرم می کنم ستاره ها رو جلوی چشات می گیرم چشات...
-
استاد پیمان یاحقی
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 06:35
ما یه رفیق جونی داریم که بسیار شریفه. استاد پیمان یاحقی که زمانی خودشو به عنوان فرزند مرحوم پرویز یاحقی جا میزد. این پیمان خان یاحقیِ گل، رفیق وفا دار ما برای کوه رفتن بود و برنامه شبهای شیرپلا با وجود پیمان شکل گرفت که با املتهای خفن پیمان همراه بود. هیچ زمان شبی که رعد و برق دهشت فزاینده آی رو در یکی از شبهایی که از...
-
مسابقه شماره شش
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 03:59
در این مسابقه به یک اصطلاح جالب می پردازیم که میتونه کاربرد زیادی داشته باشه. سوال – «با خرس در جَوال رفتن» یعنی چه؟ 1) با آدمهای ناجور معاشرت کردن 2) گول آدمهای ناجور را خوردن 3) گیر آدمهای ناجور افتادن 4) با آدمهای ناجور دعوا کردن ی.ه.م
-
چهارشنبه سوری
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 22:08
خب بعد از 2-3 روز از نوشته خاک سرخ دیدیم که رفقا حسابی در کامنتها قربون صدقه همدیگه رفتن که ما خوشحالیم که اینجا گاهی باعث میشه رفقای قدیمی با هم لاو بترکونند. بالاخره این سایت آرین ورد انتظارات رو برآورده کرد و فیلم چهارشنبه سوری رو گذاشت. یک فیلم رئال فوق العاده از اصغر فرهادی که حتما خیلی ها دیدنش. من این فیلم رو...
-
خاک سرخ
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 00:04
دیروز به پیشنهاد پویان بعد از مدتها رفتم سایت آرین ورد و قسمت اول سریال تلویزیونی خاک سرخ رو که یکی دو سال پیش از تلویزیون ایران پخش شد رو دانلود کردم. خب ما عاشق کارهای ابراهیم حاتمی کیا بودیم و هستیم و از اون بیشتر عاشق بازی پرویز خان پرستویی، همشهری عزیز ما! خلاصه من که قصد دیدن سریال رو به صورت تدریجی داشتم، محو...
-
نامه
شنبه 28 بهمنماه سال 1385 07:28
چهارشنبه صبح بود که دیدم یک اطلاعیه از اداره پست برام اومده که برات یک بسته پستی سفارشی رو آوردیم ولی نبودی. اگه بسته ات رو دوست داری تا 22 فوریه وقت داری به اداره پستی فلان جا مراجعه کن و بسته ات رو بگیر. من اونروز صبح قبل از اینکه برم دانشگاه، رفتم اداره پست. صبح همون روزی بود که خیلی برف اومده بود و هنوز ماشین های...
-
ولنتاین، عشق و نتایج مسابقه شماره 5
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 00:07
امروز 14 فوریه است و روز ولنتاین. اینجا دیشب برف بسیار سنگینی بارید و هوا به طور محسوسی سردتر شد. بارش برف به قدری زیاد بود که به جرات میتونم بگم 15-20 سانتیمتر برف در ظرف چند ساعت نشسته. در هر حال این مساله باعث نمیشه که اینجا گرمای روز ولنتاین احساس نشه. امروز صبح که رفته بودم اداره پست (در نوشته بعدی راجع بهش خواهم...
-
یادداشتی از محمد
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 02:22
محمد چند روز پیش این متن رو برام نوشته که از من خواست عینا توی وبلاگ بذارم. این خواسته رو اجابت میکنم و عینا نظریاتش رو در باب غربت مینویسم. بی شک تجربه چهار سال و چند ماه زندگی در غربت این دیدگاه رو براش بوجود آورده که من با شش ماه زندگی بعضی جاهاش برام ملموسه و بعضی جاهاش نه. غربت حتما واژه "غربت" رو شنیدید. خیلی ها...
-
مسابقه شماره ۵ و برنده مسابقه شماره ۴
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 07:48
خب مسابقه شماره ۴ بسیار آسون بود و همه کسانی که شرکت کرده بودند جواب رو درست نوشته بودند. من بدون قرعه کشی برنده مسابقه رو کسری اعلام می کنم چونکه تازه کلاس اول راهنماییه و واقعا باید تشویق بشه که مسابقه رو درست حل کرد. از اونجایی که خورشید گفته بود که مسابقه ادبی بذارم، این دفعه مسابقه ادبی میذارم. لطفا بر اساس...