به نقل از ویکیپدیا:
خودباختگی یا از خود بیگانگی حالتی روانی است که ممکن است در یک نفر یا یک گروه (سطح جامعه) به وجود بیاید. در این حالت فرد خود را بی ارزش میداند. در نتیجه ارزشها و هنجارهای خود را هم بی اعتبار میشمارد. بنابر این سعی میکند ارزشها و هنجار فرد دیگری (یا گروه دیگر) را که از نظر او کامل و آرمانی هستند را بدون تفکر پذیرا باشد. خود باختگی فرهنگی نیز در اصل نوعی خود باختگی است که افراد نسبت به فرهنگ وجامعه خود در اثر القائات منفی که به اومی شودبه آن دچار میگردد وهمواره حالتی سرزنش گونه نسبت به جامعه خود ودیدی ارمانی نسبت به فرهنگ وتمدن جامعه الگوگرفته دارد.
چند روزی است پدر یکی از دوستان که در تورنتو ساکن هستند به بیماری سرطان مبتلاست. به بیمارستان و عیادتشان رفتم و بعد از عیادت یک بار دیگر این زنگ در گوشم به صدا در آمد که قرار نیست همه آن چیزی که امروز به این صورت برقرار است فردا هم برقرار باشد. یاد رندی پاش و آن «آخرین سخنرانی» معروف اش افتادم. کتابش را از روی اینترنت سفارش دادم و دیروز به دستم رسید. از دیروز در مترو مشغول به خواندنش شده ام. اختمالا یک جلد (اگر کتاب را تمیز نگه دارم همین جلد را) به همین بزرگواری که عیادتش رفته ام هدیه بدهم. این کتاب که به زبان ساده و گاهی طنزآمیزی نوشته شده است، بسیار آموزنده است. رندی در این کتاب تاکید می کند از وضعیتی که برایش پیش آمده ناراحت است. او باید همسر و سه فرزند خردسالش را بگذارد و برود برای همیشه. اما دوست دارد از خودش آثار مثبتی به جای بگذارد. او تاکید می کند که این «سخنرانی آخر» را برای سه کودکش کرده هر چند که اکنون سخنرانی اش جهانی شده است و بیش از 14 میلیون بار ویدئو اش در سایت یوتیوب دیده شده است و این کتاب هم چند میلیون نسخه به فروش رفته است. فرق بزرگ رندی با ما این بود که به او گفته بودند 6 ماه دیگر بیشتر زنده نیستی (البته تا 3 سال بعد از آن زندگی کرد) و ما این را نمی دانیم. ممکن است کمتر یا بیشتر زنده باشیم. پس باید قدر خودمان و لحظاتمان را خوب بدانیم.