-
بدون شرح...
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 01:34
امروز نه آغاز و نــــــــه انـــجــــــ ام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیــــــــــــری دانــــی که رسیدن هنر گام زمــــــــان اســت آبــــــی کــه بـــر آســود زمینش بخـــــورد زود دریــــــــا شود آن رود که پیوسته روان اســت باشد کـــه یـکـی هـم بـــــه نشانـی بنشیند بس...
-
روز وصل دوستداران یاد باد
جمعه 5 آبانماه سال 1385 20:53
دیگه داره میشه 4 سال! درست در پاییز سال 81 که برگهای درختها داشت می ریخت و خیلی چیزها داشت عوض میشد، من دوستانی جدید و با معرفت پیدا کردم که تونستم در کنار دوستای قدیمی برای خودم حفظشون کنم. درست که با پویان و پیمان آشنا بودیم ولی رفاقت سنگین ما عملا در دوره فوق لیسانس شکل گرفت و شاید بخاطر اون پروژه درس دکتر حجت بود...
-
یک سوال ریاضی نسبتا جالب
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 22:05
یک سوال اینجا مطرح می خوام بکنم و می خوام نظرتون رو بدونم. واسه اینکه نظر خواهی هم آسون باشه جوابها رو بصورت تستی می نویسم که فقط گزینه رو مشخص کنید. انشاالله اگر تا چند روز دیگه مورد استقبال قرار گرفت جوابشو میگم. « فرض کنید که سال 365 روز باشه، اونوقت اگه شما به یک مهمونی رفته باشد، حداقل چند نفر باید به اون مهمونی...
-
عید فطر و نان پزی در وینیپگ
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 08:34
عید رمضان آمد، ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت حلول ماه فطر و فرا رسیدن عید با شکوه فطر بر همه عزیزان و دوستان مبارک. ما امروز دست به کاری جدید زدیم و نون پختیم! امروز به همت آقا پویان نونی شبیه بربری پختیم. 4 لیوان آرد، 1 قاشق شکر، 1 قاشق نمک، یک قاشق مخمر و یک لیوان آب برای درست کردن خمیر لازمه و...
-
تولد هستی
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 01:37
دکتر کردی -استاد آینده احسان- رو که چند روز پیش توی راه دانشگاه دیدم، بعد از یک کم خوش و بش، گفت که فردا تولد هستی -منظورش دخترشه که 3 سالشه- است و برای دخترش امروز توی مهدکودک تولد گرفته. ما هم با پویان صحبت کردیم و قرار شد یک کادو بگیریم. پویان زحمت کشید و رفت از سنت ویتال یک کادوی خوشکل خرید. خلاصه که ما پنجشنبه...
-
چیزهای فراموش کردنی و نکردنی
شنبه 29 مهرماه سال 1385 04:53
وارد پناهگاه شیرپلا که میشی اگه پله ها رو بری بالا تا به اون قسمت بالکن مانند برسی، یک دری بود که روش یه نوشته بود که خیلی دوستش داشتم. نمی دونم هنوز هم هست یا نه. ولی روی اون در نوشته بود « دو چیز رو هر گز فراموش نکن یکی خدا، یکی یاد مرگ و دو چیز رو همیشه فراموش کن یکی بدیهایی که کسی در حقت کرده و دوم خوبیهایی که در...
-
کنسرت
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 06:45
گراهام دیروز به من گفت که یک اجرا به همراه concert band دانشگاه مانیتوبا دارد. این گروه که اکثرا دانشجویان دانشکده موسیقی دانشگاه هستند یک اجرا داشتند. من فقط می دونستم که گراهام clarinet می زنه! من که از این ساز سر در نمیارم و نمی دونم اصلا تو ایران همچین سازی هست یا نیست(اساتید فن مثل بهمن یا گلریز میتونند نظر بدن)....
-
به یاد پرسپولیس
سهشنبه 25 مهرماه سال 1385 22:32
هر چند مدتیه تصمیم گرفتم در زمان حال زندگی کنم و کمتر خاطرات رو به یاد بیارم، امروز صبح اومدم سایت ایران اسپورت رو چک کنم که ببینم بازی پرسپولیس و سایپا چند چند شده. دیدم نوشته بازی پرسپولیس و سایپا ساعت 20. یه نگاه به ساعتم کردم دیدم 30/11 یعنی دقیقا همون ساعت 20 به وقت تهران. یه دفعه هوس کردم بازی رو ببینم. بعد که...
-
دو درگی از نوع آمریکای شمالی!!
سهشنبه 25 مهرماه سال 1385 07:01
جامعه آمریکای شمالی هم دو دره هستند! مثل همه جای دنیا و ما فکر می کنیم که فقط ما دو دره هستیم. من موندم که اینا چه چوری پیشرفت کردند. ما امروز از استادمون یه ای-میل دریافت کردیم که به خاطر اینکه مشغول اپلای کردن NSERC هستم، نمی تونم کلاس رو بیام!! ما هم یه کم توی ای-میلش دست بردیم و گذاشتیم اینجا محض خنده. یاد دکتر...
-
بی عنوان!
دوشنبه 24 مهرماه سال 1385 08:16
امروز یک کم با مساله سوم ور رفتم. تقریبا حل شد. زیاد حال و حوصله نداشتم. شب خونه دکتر کردی دعوت داشتیم. عاطفه خانوم برامون باقالی پلو با ماهیچه درست کرده بود. مدتها بود این غذا رو نخورده بودم. یعنی از وقتی اومده بودم کانادا! یک کمی هم سالاد الویه درست کردم برای بقیه روزها. کارهایی که می خواستم بکنم امروز رو تقریبا...
-
امروز
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 05:27
امروز شنبه شب اینجاست و یکشنبه صبح ایران. انشاالله که شب قدر خوبی داشته اید. منهم دو روزه که با تکالیف کامپیوتری یکی از درسها سر کار هستم. تا الان 2 تا از 3 تا حل شده و اگه انشاالله سومی رو هم بتونم امشب حل کنم، فردا میرم سروقت کتاب آیین نامه راهنمایی و رانندگی تا بخونم و هفته بعد برم امتحان بدم. می خوام گواهینامه...
-
علی مظهر مردانگی
جمعه 21 مهرماه سال 1385 01:15
در شب شهادت بزرگمرد تاریخ بشریت علی، به جملات دکتر علی شریعتی درباره علی اکتفا می کنم. « ... علی؛ نخستین نسل در انقلاب اسلامی، مظهر جهاد و رهبری جنگ، مرد سیاست و مسؤولیت اجتماعی، مرد کار یدی، کشاورزی و تولید، مظهر نثر و شعر، بهترین سخنور و سخنگو، فیلسوف، مظهر بینشها و ابعاد متضاد، زهد انقلابی و عبادت، تکیه بر...
-
سینما
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1385 12:10
خب بالاخره تنبلی رو کنار گذاشتم و رفتم سینمای اینجا رو دیدم. پویان باید جمعه یک سمینار بده و حسابی مشغوله. این بود که امشب نیومد و من به همراه گراهام رفتم سینمای سنت ویتال . خب اولین تجربه سینما رفتن در کانادا بود. اولا که امروز به طرز عجیبی سرد بود و امروز وقتی دوچرخه سواری میکردم، وقتی یکی از اون بادهای سرد که دمای...
-
اولین برف وینیپگ
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 05:16
من الان سایت هواشناسی تهران رو نگاه کردم. دمای هوا حدودا 20 درجه سانتیگراد بود. این یعنی یک خنکی مطبوع! توی این خنکی مطبوع امروز ما اولین برف رو در وینیپگ تجربه کردیم. زمانی که حدود یکی دو ساعت مدام برف می اومد و روی سقفها، درختها و سبزی های کنار خیابون نشست، من توی دانشگاه بودم و دوربین نداشتم وگرنه دوست داشتم که از...
-
فرهنگ هوو
سهشنبه 18 مهرماه سال 1385 10:22
این عکس نشون میده که هنوز «فرهنگ هوو» زنده است! ببینید چقدر صمیمی دارند با هم عکس میگیرن.
-
پیتزا هات
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 07:48
این نوشته رو تقدیم میکنم به «آقا پدرام عزیز» که میدونم خیلی با پیتزا هات حال میکنه! میگن بزرگترین پیتزای زنجیره ای دنیاست. خلاصه ما بعد از 2 ماه اقامت در وینیپگ تصمیم گرفتیم که با پویان پیتزا هات رو تجربه کنیم. خلاصه امروز که هوا هم نسبت به روزهای دیگه خیلی سردتر شده بود رفتیم پیتزا هات زدیم. برام تاریخچه پیتزا هات...
-
سه عکس
یکشنبه 16 مهرماه سال 1385 08:34
از مهمونی امشب عکس نگرفتم. شب خوبی بود. به جاش یه عکس با بچه های آزمایشگاه مون و دو عکس از محوطه دانشگاه می ذارم اینجا. یه نگاه به این عکسا بندازین میفهمین چرا میگم پاییز دلگیره.
-
جشن کتلت در وینیپگ
شنبه 15 مهرماه سال 1385 09:19
خوردن کتلت برای من از خوردن هر چیزی لذتبخش تره. مخصوصا کتلتهای مامان جون توی همدان برای من رویاییه. خلاصه که امروز خیلی هوس کتلت کرده بودم. با پویان رفتیم Safeway و سیب زمینی و یه سری چیزای دیگه خریدیم. خلاصه امروز یک کتلت درست کردم و با آقا پویان زدیم تو رگ. همیشه که مامانم و مامان جون که کتلت درست می کردند، همیشه...
-
Thanksgiving day
جمعه 14 مهرماه سال 1385 10:46
دوشنبه آینده 9 اکتبر روز شکر گزاری در کانادا است. این روز رو بنا به یک رسم دیرینه به مناسبت شکر نعمتهای خدا در کانادا (و همینطور در آمریکه برگزار میشه منتها مال آمریکاییها توی نوامبره) برگزار میشه. خلاصه که یک آخر هفته طولانی ( long weekend ) در پیش داریم. برای این روز دوستهای مذهبی ما «مارک و نینا» ما رو به شام...
-
بدون شرح !
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 10:09
غم زمانه خورم یا فراق یــــــــــار کـــــشم به طاقتی که ندارم کدام بـــــــــار کشم نه قوتی که توانم کنــــاره جستـــــن از او نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم نه پای عقل که در دامن قـــــرار کشـــــم نه دست صبر که در آستین عقل بـــــرم ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست جفای دوست زنم گر نـــه مردوار کـشـم چو می توان...
-
مادرم :)
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 08:49
نسیم مهر که وزیدن گرفت، تو چشم گشودی و به رسم یادگار از مهر، از آنروز چون مهر، مهرت را همه جا می گستری دوستت دارم مادرم، تولدت مبارک
-
مری
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 08:22
این نوشته رو می نویسم به عشق حاج مُری شاهپری. مُری رو از زمانی شناختم که برای ارائه سمینار کارشناسی ارشد دکتر حجت منو در به در کرده بود و وقتی می رفتیم توی اتاق دکتر حجت ما رو می انداخت بیرون! کار دنیا به اونجا رسید که وقتی مُری برای پروژه کارشناسی می اومد توی اتاق دکتر حجت می دید دکتر حجت چقدر با ما خوب برخورد میکنه....
-
دفاع
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 17:42
الان ساعت ۱۰/۹ به وقت وینپگ و ۴۰/۵ بعد از ظهر به وقت تهرانه. احسان تا حدود ۱ ساعت دیگه دفاع داره. براش آرزوی موفقیت دارم. یا حق ی.ه.م
-
یخچال ما
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 06:12
آقا ما دیشب دم افطار اومدیم در یخچال رو باز کنیم افطاری بخوریم دیدیم بببببببببببببببه! یخچال عجب پره. حالا یه وقت فکر نکنید که ما الان توی ناز نعمت هستیم. ۸۰٪ یخچال آبمیوه و نون است. واسه امروز گفتم این عکسو بذارم.
-
احوالات این روزا
شنبه 8 مهرماه سال 1385 06:35
اینجا عجیب بود که درست از اول مهر برگ درختها شروع کردند به زرد شدن! الانم خیلی هاشون زرد شدند و به زودی فکر کنم بریزند روی زمین. دیگه با سرد شدن هوا و وزیدن باد سرد پاییزی و این برگهای زرد پاییز رو کامل باور کردم. حس، حس عجیبیه. ای کاش که جای آرمیــــــدن بودی یــــا این ره دور را رسیدن بودی یا از پس صد هزار سال از دل...
-
سوتی ها!
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 21:23
آقا این جریان سوتی ها مثل اینکه نمیخواد تموم بشه! با تشکر از غول مهربون که اینو برامون ارسال کرده :)
-
تبلیغات سوء!!
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1385 01:39
-
اولین روز روزه در بلاد کفر!
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 20:22
اولین روز روزه، اولین سحری و اولین افطاری در ماه مبارک رمضان در خارج از ایران عزیز رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم. اینجا حدود 40/5 بامداد اذان صبح میشه و حدود 40/19 هم افطار. دیروز که اولین روز بود، ما شبش اولش بیدار بودیم و مشغول کارهای درس ریاضی بعدشم چند تا از بر و بچ منجمله استاد رامیار تشریف آوردند و چتی کردیم. بعد...
-
بدون شرح!!
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 02:26
تیتر اول این هفته نامه که در ایران منتشر میشه رو بخونین و سوتی رو در یابید!!
-
اول مهر و پاییز
شنبه 1 مهرماه سال 1385 07:39
دلگیرترین فصل سال شروع شد. با وجود اینکه حتی رنگ برگ درختها منو آزار روحی میده، دوستش دارم. پاییز رو با این جمله شروع میکنم: «برگ از درخت خسته میشه وگرنه پاییز بهونه است...» یا حق ی.ه.م