-
تولد محمد
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 16:05
در این بحبوحه زمستانی که استمرار سرد بودنش تهران را نیز فرا گرفته است، دی ماه برای ما و خانواده ما خاطره انگیز ترین ماه سال است چرا که دو برادر من هر دو در این ماه به دنیا آمدند تا در پس این سرما دل خانواده را گرم کنند. امروز 24 ام دی زادروز محمد، برادر ارشدم است. چند وقت پیش عکسی از دوران کودکی مان را پیدا کردم و در...
-
چند کلامی از این روزها
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 20:04
یک وقتایی، درست در اوج دلتنگی و خستگی و بی رمقی دنیا، یک دفعه یک چیزی پیش میاد که احساس می کنی یک دستی از پشت داره بهت می زنه و میگه ما حواسمون بهت هست. تو فقط راهو ادامه بده و نا امید نباش. درست توی همون تاریکی ها و توی همون جاهایی که احساس می کنی یک سری تارهایی دست و بالت رو بسته اند، یک نور روشنایی میاد و دلت ر...
-
کالسکه زرین
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 07:34
در مسافرت اخیر به وینیپگ، پدر احسان یک شب آهنگی قدیمی به نام کالسکه زرین رو اجرا کرد که من تا بحال نشنیده بودم. خود ایشون هم نمی دونست که آهنگ مال چه کسی هست. حدس می زدیم مال ویگن باشه اما ردی از این آهنگ روی اینترنت نبود. در هر حال ایشون با به درخواستهای زیاد یک بار دیگه هم آهنگ رو برامون خوند که خیلی منو تحت تاثیر...
-
از حفظ کردن جدول مثلثاتی تا گوگل
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 04:36
خوب یادمه که بابام تعریف می کرد وقتی دانش آموز بودند جدول مثلثاتی وجود داشته و برای محاسبه سینوس کسینوس مجبور بوده اند که از اون استفاده کنند و بعضا مجبور بوده اند حفظ کنند یا در اثر کثرت استفاده سینوس و کسینوس خیلی از زاویه ها رو بین 0 تا 90 درجه رو حفظ می شده اند. هندی هایی هم که اینجا هستند میگن که اکثرا جدول...
-
فال قهوه
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 09:26
توی وینیپگ مادر احسان برای ما فال قهوه گرفت. برای من فالی اومد که بعد وقتی انگشت زدم یک قلب گنده افتاد وسط فال! خودم تعجب کردم. وسط اون همه سیاهی یک دفعه یک قلب بزرگ و واضح افتاد. امروز داشتم دوباره عکسها رو می دیدم. توی گوشه سمت چپ قلب، عکس خندان زهرا افتاده بود. باور نکردنیه. پ.ن. امروز تولد رامین هم هست. خیلی...
-
وینیپگ
جمعه 14 دیماه سال 1386 09:32
پارسال درست اون روزی که داشتم وینیپگ رو ترک می کردم، اصلا تصوری نداشتم که چه موقع دوباره این شهر رو می بینم. دیدن دوباره وینیپگ درست بعد از یک سال برای خودم هم جالب بود و هم خاطره ساز و هم یادآور خاطرات بسیار. تقریاب همه جاهایی که دوست داشتم رو ببینم رو دیدم و از همه مهمتر همه دوستان. احسان، گل و پویان و شیوا خیلی...
-
روز کریسمس
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 18:06
وقتی از ایستگاه اتوبوس توی تورنتو پیاده شدم به سمت خیابون دانداس حرکت کردم. مسیری که 3-4 باری برای سوار شدن مترو رفته بودم قبلا ولی این دفعه تفاوت آشکاری داشت و اونم خلوتی بیش از اندازه. مرکز شهر ( downtown ) تورنتو با اون ساختمونهای زیبا و بلند که توی خیابونهای موازی و منظم چیده شده اند آدم رو یک جورایی مجذوب خودش می...
-
روزهای آغازین زمستان
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 07:09
روزهای آغازین زمستان است و در اینجایی که ما زندگی می کنیم زمستان را به خوبی حس می کنیم. امروز بادهایی دیوانه وار می وزید که گویی می خواهند از بدی آدمها روی زمین انتقام بگیرند. توی این روز سرد زمستانی، امروز من هم توی خودم بودم، تصمیم گرفتم به حافظ تفالی بزنم و کمی حال و هوا را مصفا کنم. شعری آمد که هواره در انتهای...
-
یلدا، زمستان و مهرداد
شنبه 1 دیماه سال 1386 06:19
فرا رسیدن شب یلدا و آغاز فصل سفید و سرد زمستان و از همه مهمتر فرا رسیدن سالروز تولد مهرداد عزیزم رو یک جا تبریک میگم و امیدوارم که همیشه شاد شاد باشه.
-
تولد غول مهربون
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 05:33
دو سه سال پیش بود که روز 29 آذر رو روزمهربونی نام نهادیم به مناسبت سالروز تولد غول مهربون! امروز روز مهربونیه. اگه از دست کسی دلخورین باید باهاش آشتی کنیدو فراموش کنید. اگه کسی از شما دلخوره باید برین ازش معذرت خواهی کنید. باید به مادرتون، پدرتون، همسرتون، نامزدتون و یا هر کس دیگه نگاه مهربانانه ویژه ای داشته باشید....
-
پایان امتحان
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 08:23
بالاخره امتحان تمام شد و 72 ساعت به سرعت و پرکاری زیاد گذشت و کلا امتحان بد نبود. الان که دارم اینو می نویسم یاد پویان و پروژه مایکروویو درس دکتر حجت می افتم که اونم یک چند روزی رو به صورت شبانه روزی در خونه رمانتیک بلوار فردوس گذروندیم. در هر حال این نیز بگذشت و بعد از این هم بگذرد. کلا فکر می کنم یک امتحان معقول ۲-۳...
-
از وسط امتحان !
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 16:22
درست روزایی که منطقه ما اسیر یک توفان بی سابقه است و قراره امروز 40-50 سانتی متر برف بیاد، منم وسط امتحان هستم. نصف وقت امتحان رد شد و استاد بدجنس ما با یک سری سوالهای مسخره ما رو به بازی گرفته. من حالا خودم دارم برای خودم کار میکنم ولی 5-6 تا از بچه های چینی همه با هم بصورت تیمی مسائل رو حل می کنند که البته کلا همه...
-
حاج مری و جام می و خون دل
جمعه 23 آذرماه سال 1386 06:47
این حاج مری عزیز ما اینقدر شعر زیبایی رو نوشت اینجا که امشب تا رسیدم خونه بلافاصله حافظ رو باز کردم و غزل رو چند بار خوندم و حسابی حال اومدم. حیفیم میاد که این غزل بسیار زیبای حافظ رو اینجا ننویسم. مری عزیز رو که به تازگی هم وبلاگش رو عوض کرده و اینجوری که توش نوشته حسابی عاشقه و همه چیزش رو گم میکنه، خیلی دوستش...
-
اینو یادم رفته بود
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 06:21
یه مدتی بود دنبال این شعر می گشتم و توی ذهنم نمی اومد. الان در شلوغ ترین لحظات ذهنیم یادم اومد. اینجا نوشتمش تا دیگه یادم نره. اگر دستم رسد بر چرخ گردون ازو پرسم که این چون است و آن چون یکی را دادهای صد گونه نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون
-
کلامی راجع به قطبی
شنبه 17 آذرماه سال 1386 22:52
عکس از خبرگزاری مهر افشین قطبی را خیلی دوست دارم. خیلی آدم با شخصیت و دوست داشتنی ایه. یک مربی با دانش و حرفه ای و کاملا متین. با وجودی که از مساوی پرسپولیس با صبا باتری حالم گرفت اما مصاحبه قطبی مثل یک دوش آب گرم آرامش را به وجودم برگرداند. مقایسه ای بکنید بین مصاحبه قطبی با ضیایی و سایر مربیان لیگ برتری که پیروزی...
-
سپیده عشق
جمعه 16 آذرماه سال 1386 04:46
آه... باور نمیکنم که مرا با تو پیوستنی چنین باشد نگه آن دو چشم شور افکن سوی من گرم و دلنشین باشد بی گمان زان جهان رویایی زهره برمن فکنده دیده عشق می نویسم در دفتر خویش : « جاودان باشی ای سپیده عشق»
-
آخرین امتحان
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 06:15
هفته دیگه می خوام احتمالا آخرین امتحان کتبی این مقطع از زندگیم رو بدم و شاید دیگه سالها بگذره و من امتحان کتبی ندم. خب جالبه که آخرین امتحان من، اولین امتحانی خواهد بود که بصورت امتحان در خانه ( take home exam ) خواهم داد. اولین باره که به این سبک می خوام امتحان بدم و مسلما برام نا آشنا و عجیب غریبه. طول امتحان سه...
-
سلامی دوباره خواهم داد
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 05:33
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک گذر می کردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه می آوردند... ... می آیم، می آیم ، می آیم و آستانه پر از عشق می شود و من در آستانه به آنها که دوست می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آذرماه سال 1386 09:56
مو که افسرده حالم چون ننالم شکسته پر و بالم چون ننالم همه گویند فلانی ناله کم کن ته آیی در خیالم چون ننالم
-
پرواز شروین
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 23:09
کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد ای عاشق که پر کشیدی بی پروا به جستجوی شقایق منبع عکس: فلیکر احمد باورش سخته، خیلی خیلی سخت. مهربانی هایت، خنده هایت و شیطنت هایت. یعنی دیگر نمی بینم؟ الان وقت پر زدنت نبود. خدایا خدایا خدایا! بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران باورم نمیشه درست ۲۴ ساعت...
-
نقاشی من
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 22:13
توی چند ساله اخیر یادم نمیاد جز فیلی که بلدم چیزی کشیده باشم! اصولا نقاشیم خوب نیست. امروز یک نقاشی هنری کشیدم با ظرافتهای فوق العاده به کمک کامپیوتر. فایل EPS اش نزدیک ۴۰ مگ شد!! نسخه کوچیک شده اش رو می ذارم اینجا. چیه؟ به ما نمیاد نقاشی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 18:10
-
شبگرد
جمعه 2 آذرماه سال 1386 06:09
من مستم و مدهوشم شبگرد قدح نوشم از طایفه بی خبرانم دیوانه با نام و نشانم من قصه نمیدانم افسانه نمیخوانم دردی کش میخانه عشقم در حلقه صاحب نظرانم مرا می ز جام وفا باید ای می فروشان مرا خانه میخانه ها باید ای باده نوشانم من از انچه رسوا کند نام عاشق نترسم و زان می که اتش زند کام عاشق نترسم بیا ای عشق افسونگر فراموشم مکن...
-
عشق تو
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 09:48
دست روزگار هم دستی است! هنوز که هنوز است خیلی چیزها باورم نمی شود. من، تو، ما و ... می خوانم و می خوانم تا فراموشم نشود عاشقیت. آمده ام که سر نهم، عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم گاهی همین روزگار چشم من را می چرخاند تا چشم بر اغیار بندم؛ اما چشم را یارای دیدن غیر تو نیست چرا که تو همه چیز و همه...
-
خداحافظ مقبل
شنبه 26 آبانماه سال 1386 23:31
روز وصل دوستداران یاد باد بعد از محمد اوراز و داوود خادم ، مقبل هنرپژوه هم رفت تا از آن تیم 4 نفره صعود به گاشربروم2 ، الان سه تا شون دیگه بین ما نباشند. روحش قرین رحمت. عکس از سایت کوه قاف
-
قلب پرسپولیس فقط پنج دقیقه مثل قلب شیر زد!
شنبه 26 آبانماه سال 1386 08:44
عکس از ایران ورزشی پرسپولیس برد و معلومه که هوادارهای یک تیم وقتی توی وقتهای اضافیِ وقت اضافه برنده میشن چقدر خوشحال میشن اما من چندان خوشحال نشدم چون پرسپولیس فقط پنج دقیقه آخر به خودش اومد و پرسپولیسی و بی محابا حمله کرد و تاخت. پرسپولیس ثانیه هایی با یک تساوی خانگی و یک بحران کوچک فاصله نداشت که شانس به سراغش آمد....
-
عکسی از طرف دایی مسعود
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 23:54
این عکسو دایی مسعود برام فرستاده و برام کلی دوست داشتنیه. دوست داشتم بذارم توی وبلاگ که همیشه یادم بمونه این عکسه.
-
شهاب شبگرد
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 06:00
این پست نوشته میشه فقط به افتخار عمو شهاب شبگرد. الحق این لقب رو که آیدین بهش داد زیبنده اش هست. امروز به یاد شهاب و خاطرات فراموش ناشدنی و شبگردی های زیبامون در تهران افتادم و نهایتا به یاد آهنگ گل آفتابگردون نوش آفرین افتادم و جایی که می خونه: ...عزیزم از تنهایی دل عاشق پر درده مثل ابرها سرگردون یه شهاب شبگرده مثل...
-
یادداشتی بر پرسپولیس این روزها
شنبه 19 آبانماه سال 1386 02:10
دوست خوبم تورج در روزنامه جهان فوتبال و سایت پارس فوتبال نوشته ای رو نوشته با مضمون نیمه خالی و نیمه پر بازی پرسپولیس. نوشته ایشون رو به شدت می پسندم ولی دوست دارم یک توضیح آماری رو بنویسم تا بلکه بشه آماری هم مقایسه هایی انجام داد. اگر چهار لیگ معروف اروپا یعنی انگلستان، ایتالیا، آلمان و اسپانیا رو در نظر بگیریم (که...
-
Remembrance day
جمعه 18 آبانماه سال 1386 08:34
ساعت یازده از یازدهمین روز، یازدهمین ماه سال لحظه ای است که به مناسبت یادآوری پایان جنگ جهانی اول در سال 1918 در کانادا، انگلستان و استرالیا گرامی داشته میشه. این روز که به نام روز یادآوری ( remembrance day ) یاد میشه مردم با نصب گلهای قرمز بر روی لباسهاشون یاد و خاطره قربانیان این جنگ رو گرامی میدارند. من پارسال که...