از خدا که پنهون از شما چه پنهون که حدود 1 ماه و نیمی هست جدی دوچرخه سواری می کنم. جدی یعنی هفته ای بیشتر از هفتاد هشتاد کیلومتر. اولهاش آدم فکر می کنه چه سخته ولی بعد می بینم هنوز خیلی مونده تا واقعا سخت بشه. بعضی ها هستند همین مقدار راه رو توی یک روز میرن. یک روز هم دوچرخه ای اجاره کردیم و به همراه بانو و علی سه تایی رفتیم دوچرخه سواری. علی رو کجا سوار کردیم؟ از این تریلر ها داریم که به ته دوچرخه وصل میشه علی رو گذاشتیم توش و رفتیم دور یک دریاچه نزدیک خونه مون دور زدیم. دورش حدودا 15 کیلومتره. حالا کارم شده آخر هفته ها می رم چند دوری دور اون دریاچه می زنم. اونجا یه جورایی هم پاتوق دوپرخه سواراست. از مبتدی گرفته تا خیلی حرفه ای. یه جورایی آدم رو یاد پارک چیتگر می اندازه. البته به اندازه چیتگر پستی و بلندی نداره اما شاید به همون اندازه زیبا باشه. راستش از اونجایی که دستم بند دوچرخه است تا حالا نشده عکسی بگیرم ولی اگر روزگاری عکس گرفتم حتما اینجا می ذارم. راستش دیگه از وقتی دوچرخه سواری می کنم دیگه ماشین نمی برم سر کار و با همین دوچرخه میرم. کلا احساس بهتریه. هم اینکه یه تکونی می خورم هم اینکه در اتلاف بنزین و آلوده کردن هوا سهم کمتری دارم.
البته همه این شور و حال دوچرخه رو مدیون عمو شهابم. خوب ما رو انداخت تو این خط و بعدشم تشویق کرد. یه تشکر ویژه از همینجا میکنم. اگر شما هم فرصت و شرایطش رو دارین قویا توصیه میشه.
مخلصیم عمو بهزاد
با ارداه ای که داری 2000 کیلومتر رو میزنی امسال
دمت گرم
سلام
خیلی همت می خواد موفق باشی
سلام همزبان دوست داشتنی. دوست داشتنی بودنت را بعد از خواندن هفت هشت تا از مطالبت فهمیدم. حفظ اعتقادات، مذهب، خانواده و چیزهایی از این قبیل در خارج از خاک و دیار ، آسان نیست. من در اول راه تماس با تجربه های شما هستم و ... خیلی خسته ام. زیاد به بازگشت به کشورم می اندیشم و البته بازگشت با دستاورد صفر هم بد است. التماس دعا
خیلی خوب بود