مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

سرچشمه

در تاریکی چشمانت را جستم

در تاریکی چشم هایت را یافتم

و شبم پر ستاره شد.

تو را صدا کردم

در تاریکترین شب ها دلم صدایت کرد

و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی.

با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی

برای چشم هایم با چشم هایت

برای لب هایم با لب هایت

با تنت برای تنم آواز خواندی.

من با چشم ها و لب هایت

انس گرفتم

با تنت انس گرفتم،

چیزی در من فروکش کرد

چیزی در من شکفت

من دوباره در گهوارۀ کودکی خویش به خواب رفتم

و لبخند آن زمانیم را

بازیافتم.

در من شک لانه کرده بود.

دست های تو چون چشمه ئی به سوی من جاری شد

و من تازه شدم من یقین کردم

یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم

و در گهوارۀ سال های نخستین به خواب رفتم؛

در دامانت که گهوارۀ رؤیاهایم بود.

و لبخند آن زمانی، به لب هایم برگشت.

با تنت برای تنم لالا گفتی.

چشم های تو با من بود

و من چشم هایم را بستم

چرا که دست های تو اطمینان بخش بود

بدی، تاریکی است

شب ها جنایتکارند

ای دلاویز من ای یقین! من با بدی قهرم

و ترا بسان روزی بزرگ آواز می خوانم.

صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند.

شب گرداگردم حصار کشیده است

و من به تو نگاه می کنم،

از پنجره های دلم به ستاره هایت نگاه می کنم

چرا که هر ستاره آفتابی است

من آفتاب را باور دارم

من دریا را باور دارم

و چشم های تو سرچشمۀ دریاهاست

انسان سرچشمۀ دریاهاست.

 

احمد شاملو

نظرات 2 + ارسال نظر
مهر یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:27 ق.ظ http://Doayam.blogsky.com

سلام انتخاب زیبایی بود!

وقتی شما برای مومنی دیگر که در محل حضور ندارد،

دعا می‌کنید، فرشته‌ای می‌گوید ٰ برای تو نیز چنین باد."

Puyan دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:20 ق.ظ

Yavar shadidnaak mokhlesnaaakim

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد