مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

گفتگو

گفتی که می بوسم تو را
گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بیند کسی
گفتم که حاشا می کنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در؟
گفتم که با افسونگری او را ز سر وا می کنم
گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو؟
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود، زنجیر عشقت وا کنم؟
گفتم زتو دیوانه تر، دانی که پیدا می کنم

 

شعری از سیمین بهبهانی

نظرات 3 + ارسال نظر
puyan سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:19 ق.ظ

beautiful

زهرا سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:19 ق.ظ

شعر خیلی قشنگی بود، مرسی:)

م ه ر د ا د چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:20 ب.ظ

وری نایس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد