اون پنجره برای من بسیار دوست داشتنی بود. هر وقت دلم می گرفت از اون پنجره به بیرون نگاه می کردم. اولا خیابون ستارخان معلوم بود و رفت و آمد ماشینها رو میشد دید. دار موی توی حیاط واقعا دیدنی بود و هر سال بهار شاهد جوونه زدن برگهاش و توی تابستون منتظر میوه دادنهاش بودم. درخت خرمالو که میوه میداد به من یاد آور میشد که فصل پاییزه.
یاد کفتر باز همسایه روبرویی که جلوی این پنجره ها هر روز عاشقانه کفترها رو پر می داد به خیر! بعد ها دیواری بلند از جنس آپارتمان یکی یکی جلوی پنجره رو گرفت ولی هنوز حیاط خونه و دار مو معلوم بود و همیشه میشد از دریچه پنجره بهشون نگاه کرد.
صبح 21 مرداد 85 بود. همه وسایلم رو برده بودم و داشتم از پله ها میرفتم پایین. یادم افتاد با پنجره خداحافظی نکردم. یک بار دیگه دویدم طرفش دستی به چار چوبش کشیدم و برای آخرین بار به دار مو نگاه کردم. باهاش خداحافظی کردم و ازش پرسیدم بازم همو می بینیم؟ پرسش مبهمی بود...
امروز خانواده ما برای همیشه از اون خونه میرن بعد از 28 سال. یعنی 1 سال هم بیشتر از عمر من. خیلی دلم سوخت که دیگه نمی تونم از اون پنجره اون همه خاطرات رو ببینم...
حتما خاطرات خوبی دارین توش ... وگرنه منم تمام این چند سال زندگی ام رو تو خونهی الانمون بودم و خونواده قبل از به دنیا اومدن من اینجا رو شروع به ساختن کردن اما ...
اما برام مهم نیست که ترکش کنیم یا نه ...
با اینکه جای خوب شهر ِ .. با اینکه ...
اما . . .
خیلی خوبه که از احساس های درونی تون می نویسین ... فکر کنم اولین بار وبلاگ تون رو میبینم ...
یه چیزی ... ساعت وبلاگتون به ساعت ایران نیست ... خودتون این طور خواستین یا تنظیمش به هم خورده؟
می دونین چطور می تونین تنظیمش کنین؟
وبلاگ قشنگی داری به من ی سر بزنی خوشحال میشم.
آره یاور عزیز، زندگی سراسر قصه دل کندن از چیزاییه که
آدم بهشون انس می گیره باهاشون زندگی می کنه و عاشقشون میشه........
از پنجره ی خونه ی جدیدتون میشه اتوبان رسالت را دید خوبه پر هیجانه سمت راست برج هزاره سمت چپ برج میلاد تقارن خوبیه روبروش هم که فضای سبز میشه ایشالاه
خدا کنه پنجره ی دلت همیشه رو به بهار باز بشه بهزاد جون
بهزاد جان سلام
خونه جدید رو مسعود تعریف می کرد ازش
شروین هم که تعریف کرده
پس خوبه هرچند که اون خونه همیشه باهات خواهد بود
مطمئنم حتی خوابهات رو هم اونجا می بینی
یعنی تو خوابهات اونجا رو می بینی
منزل تازه مبارک
منم ۳ سال پیش که از اون خونه اومدیم اینجا نمی تونستم باور کنم که خونه ای که تمام خاطرات ۲۲ سال زندکی یجوری به اون وصل می شه رو داریم برا همیشه ... پنجره اتاقم رو به کوچه باز می شد و صدای چرخ مادربزرگ که صبح ها از خرید می اومد پیش ما هنوز میشنوم و درختای کوچه که همیشه منتظر نشستن برف روشون بودم... چاکریم دکتر (:
چقد دلم اون دبه ترشی ته حیاطتونو می خواد! بدفرم!
در ضمن خونه نو مبارک! اصولا تغییر تو زندگی خوبه حتی اگه خیلی آدم به یه چیزی عادت کرده باشه!
فضولی قبلیام رو ببخشید ... دیر فهمیدم ایران نیستین!
بهزاد عزیزم سلام مد تی بو د از تو خبر ند اشتم باید بگو یم آن چه مهم است این است که د م را غنیمت شمر م همه ما سر نو شت آن پنجره را دار یم
بهزاد !! چرا نمی نویسی ؟؟؟؟
قربونت برم تو یه دل داری که صد تا پنجره داره که ۲۰۰۰نفر هر روز به اون پنجره نگاه میکنن و هر کدوم یه تصویر متفاوت از هم میبینند .
تو افق دیدت به اندازه یک پنجره رو به سمت تمام کره زمینه که بالاش کهکشانه با یه ملیون ستاره و زیر خط افقش هم دریا با آب های نیلگون با هزاران ماهی رنگارنگه .
بهزاد جان
همه چی یه طرف اسباب کشی یه طرف !!!!!!
سعی کردم چیزهایی که ازش خاطره داری نگه دارم
رفتی و رفتن تو آتش نهد بر دل
از کاروان چه ماند
جز آتشی به منزل
To eliminate these defects should be replaced with new spark plugs, replace or repair high-voltage wires: break them more often occur in places connected to a tip. When replacing a high-voltage wires to the wires without the use of metallic wire inside. Otherwise, creates a high noise level, which is very harmful for the machine made in Japan. We were in for repair once the machine came with an engine 4A-FE, in which high-voltage wires were on the tractor magnetos. The engine was shaking, and the liquid crystal display mototestera (PDA-50) grew darker as the distance to the engine was slightly less than two meters, and no sensors have not yet been connected.
خدا شفات بده