مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مخمور جام عشق

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

مادرم :)

 

نسیم مهر که وزیدن گرفت، تو چشم گشودی

و به رسم یادگار از مهر، از آنروز چون مهر، مهرت را همه جا می گستری

دوستت دارم مادرم، تولدت مبارک

مری

این نوشته رو می نویسم به عشق حاج مُری شاهپری.

 

مُری رو از زمانی شناختم که برای ارائه سمینار کارشناسی ارشد دکتر حجت منو در به در کرده بود و وقتی می رفتیم توی اتاق دکتر حجت ما رو می انداخت بیرون!

کار دنیا به اونجا رسید که وقتی مُری برای پروژه کارشناسی می اومد توی اتاق دکتر حجت می دید دکتر حجت چقدر با ما خوب برخورد میکنه. بعد که سال اول دکترا در علم و صنعت ما مُری رو می دیدیم همیشه به ما می گفت سلام آقای دکتر!! درست 2 شب به رفتن من به دوبی برای امتحان تافل مونده بود که مُری زنگ زد که دنبال کار می گشت. خلاصه ما هم وعده کردیم بعد از برگشتن مسافرت دبی باهاش تماس بگیریم و مُری از اسفند 84 به عامری تک ملحق شد. مُری عاشق کار کردن، عاشق آموختن و عاشق مایکروویو... یادش به خیر شب چهارشنبه سوری در حالیکه گیشا زیر صدای نارنجک و سیگارت یک لحظه آروم و قرار نداشت، ما داشتیم رادیو 15 گیگاهرتز رو تست می کردیم. در هر حال مُری در سال 85 یکی از بهترین دوستان من و خاطرات قشنگی رو با هم در تهران، شهسوار، جاده چالوس و امازاده شیر علی داریم.

این شعر هم بین من و مُری ارزش بالایی داره :

 

مو که افسرده حالم چون ننالم

شکسته پر و بالم چون ننالم

همه گویند فلانی ناله کم کن

ته آیی در خیالم چون ننالم

 

در پناه حق

ی.ه.م

 

دفاع


الان ساعت ۱۰/۹ به وقت وینپگ و ۴۰/۵ بعد از ظهر به وقت تهرانه. احسان تا حدود ۱ ساعت دیگه دفاع داره. براش آرزوی موفقیت دارم.

یا حق
ی.ه.م

یخچال ما

 

آقا ما دیشب دم افطار اومدیم در یخچال رو باز کنیم افطاری بخوریم دیدیم بببببببببببببببه!‌ یخچال عجب پره. حالا یه وقت فکر نکنید که ما الان توی ناز  نعمت هستیم. ۸۰٪ یخچال آبمیوه و نون است. واسه امروز گفتم این عکسو بذارم.

احوالات این روزا

 

اینجا عجیب بود که درست از اول مهر برگ درختها شروع کردند به زرد شدن! الانم خیلی هاشون زرد شدند و به زودی فکر کنم بریزند روی زمین. دیگه با سرد شدن هوا و وزیدن باد سرد پاییزی و این برگهای زرد پاییز رو کامل باور کردم. حس، حس عجیبیه.

ای کاش که جای آرمیــــــدن بودی       یــــا این ره دور را رسیدن بودی

یا از پس صد هزار سال از دل خاک       چون سبزه امید بر دمیدن بودی

وقتی این شعر رو با صدای استاد شجریان می شنوی واقعا حس غریبی داره. این هفته دو تا Assignment داشتم (غول مهربون فکر کنم در جریان باشه) و هر دو تاش هم عقب افتاد! ولی خب بیشترش رو انجام دادم. این هفته هم TA نداشتم ولی هفته بعد هست. شکر خدا ماه رمضون بهم خیلی می چسبه. توی این همه سال روزه گرفتن، اینجا یه حال دیگه داره و یه احساس خوبی به آدم دست میده.

خیلی دلم می خواد چشمهامو ببندم و باز کنم ببینم تابستونه و ایران باشم. الان بعد از نزدیک 50 روز دیگه تازگیها و قشنگیهای اینجا تموم شده و دلتنگی برای وطن و خانواده و دوستان و تمام خاطرات قشنگ اون دوران کم کم آزار دهنده میشه.

دلم لک زده برای اینکه توی خونه خودمون دم افطار پای سفره افطار با مامان و بابام بشینم و فرنی بخورم. دلم لک زده با مهرداد بشینیم بازی پرسپولیس تماشا کنیم و بعد از هر گل بپریم توی بغل همدیگه(پرسپولیس دیروز 4 تا به استقلال اهواز زده بود) . دلم تنگ شده برای دایی مسعود که بیاد خونه ما و به در کمد که همیشه بازه گیر بده و کسری  بیاد فیفا بازی بکنه. دلم لک زده برم خونه احسان اینا و بشینیم عصر با احسان و گل چای بخوریم. دلم تنگ شده برای اس-ام-اس رامیار که نوشته باشه امشب شام میای بریم بیرون؟ دلم لک زده برای شرکت، برای کوههای شب جمعه ماه رمضون، برای 2000 و ...

با امید به اینکه برگردم و بتونم جزیی از این خاطرات رو زنده کنم این روزا رو تحمل میکنم.

 

تا بعد

ی.ه.م

سوتی ها!

 

آقا این جریان سوتی ها مثل اینکه نمیخواد تموم بشه! با تشکر از غول مهربون که اینو برامون ارسال کرده :)

اولین روز روزه در بلاد کفر!

 

اولین روز روزه، اولین سحری و اولین افطاری در ماه مبارک رمضان در خارج از ایران عزیز رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم. اینجا حدود 40/5 بامداد اذان صبح میشه و حدود 40/19 هم افطار. دیروز که اولین روز بود، ما شبش اولش بیدار بودیم و مشغول کارهای درس ریاضی بعدشم چند تا از بر و بچ منجمله استاد رامیار تشریف آوردند و چتی کردیم. بعد حدود ساعت 2 بود که دیدیم به اون صورت خوابمون نمیاد. این بود که نشستیم به درس خوندن و حل مساله ها تا ساعت 4 صبح که با پویان گفتیم بریم برای سحری مک دونالد! آقا رفتیم دیدم مکدونالد بسته است و فقط Drive Thru غذا میده و ما هم که از نعمت ماشین اینجا بی بهره ایم. بعد راه افتادیم به سمت Tim Hortons و اونجا یک عدد نان شیرینی حلقوی(اسم انگلیسیش میشه Bagel) با پنیر Herb & Garlic و یک لیوان سایز لارژ کاپوچینو موکا که توش خامه میریزن سفارش دادیم و سحری رو همونجا زدیم و اومدیم خونه. آقا ما تا لنگ ظهر(ساعت 11) خوابیدیم. واسه افطار هم دکتر کردی ما رو دعوت کرده بود خونه شون. بنده خدا خودشم اومد دنبالمون. ما هم برای اینکه دست خالی نرفته باشیم، یکی کیک از SafeWay خریدیم و رفتیم اونجا. افطاری مفصلی هم داشتند و درست قبل از لحظه افطار هم ربنا رو گذاشتند و همون حس معنوی ایران برای آدم زنده میشد. دکتر کردی  و عاطفه خانوم خیلی زحمت کشیدند و شب خوبی بود. ماه رمضون خیلی قشنگی رو شروع کردم. بامید خدا تا آخرش همینطوری پیش بره، خیلی خوبه. راستی این کاریکاتور نیک‌آهنگ رو که در مورد عدم رویت هلال کشیده شده رو برید اینجا و ببینید. خیلی باحاله.

این روزا هم که هفته دفاع مقدسه. دیشب قبل از خواب با پویان راجع به هفته دفاع مقدس و جنگ و اینا همه اش صحبت می کردیم. از صبح که بلند شدم، همه اش این آهنگ شهرام ناظری توی سرمه. یادش به خیر توی راه تهران- قلعه حسنخان با زهرا که می رفتیم کارخونه گوش می دادیم.

 

می گذرد کاروان

            پیش گل ارغوان

                        قافله سالار آن

                                    سرو شهید جوان

در غم این عاشقان

            چشم فلک خون فشان

                        داغ جدایی به دل

                                    آتش حسرت به جان

خورشیدی، تابیدی، ای شهید!

در دلها جاویدی، ای شهید!

می گرید از سوگت آسمان

می سوزد از داغت شمع جان

 

تا بعد

ی.ه.م