این نوشته رو می نویسم به عشق حاج مُری شاهپری.
مُری رو از زمانی شناختم که برای ارائه سمینار کارشناسی ارشد دکتر حجت منو در به در کرده بود و وقتی می رفتیم توی اتاق دکتر حجت ما رو می انداخت بیرون!
کار دنیا به اونجا رسید که وقتی مُری برای پروژه کارشناسی می اومد توی اتاق دکتر حجت می دید دکتر حجت چقدر با ما خوب برخورد میکنه. بعد که سال اول دکترا در علم و صنعت ما مُری رو می دیدیم همیشه به ما می گفت سلام آقای دکتر!! درست 2 شب به رفتن من به دوبی برای امتحان تافل مونده بود که مُری زنگ زد که دنبال کار می گشت. خلاصه ما هم وعده کردیم بعد از برگشتن مسافرت دبی باهاش تماس بگیریم و مُری از اسفند 84 به عامری تک ملحق شد. مُری عاشق کار کردن، عاشق آموختن و عاشق مایکروویو... یادش به خیر شب چهارشنبه سوری در حالیکه گیشا زیر صدای نارنجک و سیگارت یک لحظه آروم و قرار نداشت، ما داشتیم رادیو 15 گیگاهرتز رو تست می کردیم. در هر حال مُری در سال 85 یکی از بهترین دوستان من و خاطرات قشنگی رو با هم در تهران، شهسوار، جاده چالوس و امازاده شیر علی داریم.
این شعر هم بین من و مُری ارزش بالایی داره :
مو که افسرده حالم چون ننالم
شکسته پر و بالم چون ننالم
همه گویند فلانی ناله کم کن
ته آیی در خیالم چون ننالم
در پناه حق
ی.ه.م
در مورد حاج بهزاد فقط میتونم بگم
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
منی I LOVE YOU بهزاد
Agha Mori, damet garm, bad haal kardam ba een sher...
zendeh bashi...